حرفهای محمدرضا نیکفر چالش برانگیز است چون از سر فکر است. من با آنچه او در مصاحبه اش با هم میهن گفته است تماما همداستان نیستم اما در آن نکته های ارزشمند بسیار می یابم. نخوانده اید آن را از دست ندهید. بخشی از آغاز آن را اینجا می آورم:
روشنفکر سالم ترین آدم این سرزمین است
آیا شما تاثیرگذاری روشنفکران ایرانی در حوزه سیاست را قابل توجه و قابلقبول میدانید؟
من نمیدانم منظور از تاثیر چیست. روشنفکران منتقد نه پول دارند، نه پارتی و هم اینکه چند تنی از آنان نفس بکشند، بایستی بسیار شادمان بود.
من به همین که عدهای شرافتمند بمانند و نشان دهند چیزی به نام فهم و شعور و اخلاق وجود دارد، دلخوشم. شرمنده خواهیم شد، اگر زمانی بگویند یک نفر در میان آنان نبود که نشان دهد میتوان در فکر و با فکر و بااخلاق زیست.
با وجود این توضیح میخواهیم بدانیم که از نظر شما چرا حضور حداکثری روشنفکران ایرانی در برههای همچون مرحله دوم انتخابات ریاستجمهوری و حمایت آنها از یک کاندیدا کمتاثیر بود و صدای روشنفکران توسط افراد جامعه شنیده نشد؟
هر معرکهای صداهای خودش را دارد.
پس شما چه مکانیسمی برای ارتباط روشنفکران ایرانی با عرصه عمومی در نظر دارید و از دید شما ضعف این ارتباط را چگونه باید آسیبشناسی کرد؟
کدام عرصه عمومی؟ تماشاچی تلویزیون؟ صحنه مردم «همیشه در صحنه»؟روشنفکران استعداد ابتلا به نوعی خودآزاری دارند؛ مردم به ما توجهی نشان نمیدهند، پس اشکالی در ماست! سیستم هم توی سر روشنفکر میزند که ببینید، شما چقدر منزوی هستید، پس لابد اشکالی دارید.
این خودآزاری، که سیستم هم آن را تشدید میکند، در بهترین حالتش ممکن است به ماجراجویی یا تودهگرایی چپ منجر شود. در ادامه همین نوع خودآزاری است که در جریانهای چپ از «روشنفکر» با تحقیر نام برده میشده و هنوز میشود.
راه برون رفتن روشنفکران از این وضعیت چگونه باید باشد؟
روشنفکر بایستی از این خودآزاری فاصله بگیرد و در آسیبشناسی ارتباط فقط مشکل را در خودش نبیند. مشکل معلوم است: در دوران گره خوردن مصرفگرایی با ایدئولوژی، در دوران ترکیب فلاکت با مسابقه جنونآمیزی برای ثروتمند شدن، در اوج بیماری دوشخصیتی تودهای و خلاصه کنم در این بازار ریا و تزویر و تبلیغهای پرسروصدای پوچ، مشکل روشنفکر یک میلیونم مشکل طرف مقابل نیست.
او کار خودش را میکند، مثلا کتابی مینویسد و دو هزار نفر آن را میخوانند. بیانصافی است به فکر آسیبشناسی او باشیم. او سالمترین آدم این سرزمین است. فهم و شعور و سوادش را دارد که کلاهبرداری درجه یک شود و نشده است. نشسته است کتابش را مینویسد و به این خاطر ممکن است سرش بر باد رود.
او عادی است، دیگران غیرعادی هستند. پس او را سپاس گویید و بروید دیگران را آسیبشناسی کنید. آبروی ما در نهایت همین چند قلم کتابی است که نوشته میشود. باور نمیکنید به تاریخ گذشته بنگرید و به تاریخ ملتهای دیگر. هنر و اندیشه ممنوع سند زیست فرهنگی است. زندگی بدون آنها ملالانگیز و پوچ میشود.
برگرفته از: هم میهن