دوبی از این نگاه

دبی شهر خوبیه. برای من البته دوست داشتنی هم هست. چند سال پیش ترها بهتر هم بود چون خلوت بود و مث این روزها که ساخت و ساز آدم رو بیچاره می کنه نبود. تو دبی می شه یه زندگی آروم و بی دغدغه داشت. شهر هنوز امنیت داره. شبها خیلی راحت می شه رفت بیرون و قدم زد. آدمها تو خیابون بهت لبخند می زنن و از تو چهرشون پیداست که زندگی خوشی دارن. مث تهران نیست که همه افسرده باشن. دبی فرهنگ مخلوطی داره که همینش جالبش می کنه. با اینکه جمعیت قابل توجهی خاورمیانه ای تو این شهر زندگی می کنن اما فرهنگ مردم در حال غربی شدنه. خیابونها رو تمیز نگه می دارن. بهم لبخند می زنن. هر طور که بخوان لباس می پوشند و به هم دیگه فشار اجتماعی وارد نمی کنن.

اینکه بعضی ها اصرار دارن که دبی رو یه شهر فاسد معرفی کنن اشکال از ذهن بیمار جنسی شونه. چون دبی یه شهر معمولیه که توش خیلی عادی مشروب و کارمندان امور جنسی پیدا می شه. رقص و مستی هم زیاد هست اما خیلی عادی به چشم می یاد. اصولا شهر دبی یه شهر کار و بازرگانیه و ساکنینش خیلی اینجا نیومدن که هوس رانی بکنن. بیشتر اومدن پول در بیارن و زندگی کنن و از گرمای هوا لذت ببرن.

دسته دسته انگلیسی و روسی می یاد دبی تا زندگی لوکسی داشته باشن. تو دبی نه خیلی راحت ولی می شه زندگی لوکس بدست آورد. مثلا می شه ویلا کنار دریا خرید و بنتلی سوار شد. این برای اروپایی ها که تو کشورشون ناممکنه چیز نا ممکنی نیست.

آدمها در دبی بیشتر به قول خودشون «بیزینس» دارن یا دارن یه بیزینسی رو «دولوپ» می دن. خیلی از آدمها اینجا دلال یا واسطه هستند تا یه کاری رو برای یه کسی انجام بدن. خیلی راحت هم از این راه پول در می یارن. مثلا شاید برای من دادن یه شماره تماس و لینک دادن یه نفر به یه نفر دیگه یه کار معمولی باشه ولی خیلی ها برای همین لینک دادنها پول در می یارن.

بازار املاک در دبی داغه داغه. ایرانی ها در دبی مث قارچ که از زمین در می یاد دارن بنگاه معاملات ملکی می زنن. ولی بهش می گن : «ری یل استیت» یا «پراپرتیز»!

دبی شهر آفتابی و گرمیه. خیابونهای تمیزی داره. ترافیک خیلی زیاد شده ولی همه منظم و تمیز سر جاشون می ایستند تا راه باز بشه. حق تقدم هم رعایت می شه.

اکثر آدمها مهاجرن. اکثرا جووون و سرحالند. آدم معلول یا پیر سالخورده کم می شه دید. مثلا من مدتهاست که آدم کور یا ویلچری ندیدم! انگار شهر آدم سالم هاست. خب طبیعی هم هست اداره مهاجرت دبی آدمهای رو برای دادن اقامت سه ساله گزینش می کنه.

زن حامله خیلی هست. یا بچه کوچولو دارن یا می خوان بیارن. بیشتر زنهای لبنانی یا شایدم سوریایی حامله اند یا زنای بولند اروپایی. تو مرکز خرید ها اصولا تعداد قابل توجهی آدم با کالسکه بچه می بینید. چیزی که تو تهران کمتر می شه دید.

عربهای اماراتی کمتر از مهاجرانند. تو شهر خیلی عرب تو ذوق نمی زنه. ولی مردمان بدی نیستند. سرشون تو کار خودشونه و به مهاجرها کاری ندارن. خیلی هاشون فارسی می دونن ولی ترجیحا با ایرانی ها دوست نمی شن. تابستونها و فستیوالهای خرید سعودی ها و کویتی ها تو دبی زیاد می شن. خصوصا این تابستون بخاطر جنگ لبنان اکثر تورهای بیروت به دبی منتقل شد.

بین عربها مصری ها و سوریایی ها «ترک» جوک ها هستند.    

نوشته مریم ابریشمکار
برگرفته از وبلاگ: روز چهل و سه طلوع

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن