درمان آسان با سیبستان

اول این حرفهای سعید جان فل سفه را بخوانید:

مدتهاست که دوستان از من می‌پرسند چرا چیزی منتشر نمی‌کنم؟ و مقصودشان کتاب است. من از جهاتی سالها پرکار بوده‌ام. با اینکه نشر تنها کارم نبوده است. و حالا مدتهاست که دست کم کتابی نداشته‌ام. آیا کاری نداشته‌ام یا کاری نکرده‌ام؟ در این چهارسال دست کم ۱۲ کتاب می‌باید منتشر می‌کردم، طبق برنامه‌ای که داشتم. و همیشه ناشری داشته‌ام که بخواهد با من قرارداد ببندد. در این چندسال چقدر زیان مالی به خودم زدم. یا بهتر است بگویم در این ۸ سال. یا حتی در این ۱۵ سال. حال خودم را نمی‌فهمم. دوسال است که کتابی را به دست ناشرم داده‌ام و با اینکه طرح جلد آن آماده بود تا در اوایل پاییز ۸۳ منتشر شود، به بهانه‌ی بازبینی آن را نگه داشتم و اجازه‌ی چاپش را ندادم و ناشرم (دوست گرامی آقای ناصر ایجادی، قصیده‌سرا) با بردباری احترام‌برانگیزی با من کنار آمد و رعایت حالم را کرد.

کتابهای ناتمام دیگرم نیز بسیار است. هریک با یکی دو هفته کار جدی تمام است. آیا افسرده شده‌ام؟ هرجا که مطلبی درباره‌ی «افسردگی» بوده است خوانده‌ام تا ببینم چه علائمی دارد و با خودم بسنجم. نمی‌دانم، شاید «افسردگی» من هم از نوع خودم باشد. به هر حال، کارم به دوا و دکتر نکشیده است. اما آیا همین چیزهایی که اینجا می‌نویسم حاکی از حالی خراب نیست یا فقط «بازی» است؟ «بازی» برای خراب کردن خود. نمی‌دانم. نمی‌دانم چرا برای کارهای طولانی حوصله ندارم و کارهای زیاد اما ناتمام گردم را گرفته، تا حدی که گاهی گیج و ناتوان می‌شوم. و بعد همه چیز را رها می‌کنم. چطور می‌توانم فراموش کنم. این قدر درد برای چه؟

حالا درمان سیبستانی:
سعید جان راه درمان این نوع افسردگی مسافرت و جهانگردی است. در واقع تو خسته ای. آدم نمی تواند مدام تولید کند. داشتن اندیشه ها و طرحهای خوب کافی نیست. باید به خودت فرصت دهی آن اندیشه ها و طرحها با نشاط جاری شوند. به زور و ضرب نمی شود وقتی خسته ای اصلا کار پیش نمی رود. من قبلا هم گفته ام و بار دگر می گویم: پاشو یک سر بیا اروپاگردی. سری هم به آمستردام بزن. چند هفته ای بمان. تو هر چه داری می دهی به اجاره خانه. یکبار هم خرج سفر کن. زندگی در خانه شیک تو در فرمانیه وقتی بانشاط تر و شادتر است که ذهن ات هم تفرج صنعی کرده باشد. جهان دیدن ذهن تو را دوباره مساله دار  و باردار می کند و انگیزه ای می دهد برای نوشتن. جاری می شوی مثل آب. جهانی بنشسته در گوشه ای نباش. زندگی سیب است گاز باید زد با پوست. حتی اگر اهل فلسفه باشی!     

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن