بحث ساز-و-ناساز دین و مدرنیته دیگر حرفی برای گفتن ندارد
زمان برخاستن از مبل راحتی فلسفه است

مدت مدیدی بود که حسینیه ارشاد چنین جمعیت عظیمی بخود ندیده بود. مهمترین دلیل آمدن اکثر آمدگان هم یک چیز بود: عبدالکریم سروش. جمعیت آمده بود تا فیلسوف خویش را بعد از سالها دوری از وطن در آغوش بگیرد و مشتاقانه در انتظار سوغاتی هایی بود که جیبهای ذهن هر متفکری پس از دورانی از غارنشینی و عزلت معمولاً مملو از آنان است. فیلسوف اما نیامد که نیامد.

داستان، داستان تلخ همیشگی بود. اسلام رادیکال اینک سالهاست که تمام گلوله های خود را بسمت یک سیبل نشانه رفته است: امنیت. در منهتن، در مادرید، در متروی لندن، در بغداد، در افغانستان، در بالی و . . . بله چه فرقی می کند: در تهران. این بار حتی نیازی به شلیک هم نبود. تهدید و ارعاب کار خود را کرد و سروش نیامد.

مطمئن هستم که دلایل کاملاً قانع کننده ای برای این نیامدن وجود داشته است. این حادثه تلخ اما بنظر من در نفس خودش بزرگترین ایده و بهترین پروپوزال ارائه شده در سمینار بود! این نیامدن به من و شاید به دیگرانی نشان داد که چالش دین و مدرنیته در ایران دیگر اینک تقریباً تمام ظرفیتهای استدلالی، فلسفی و پیشینی خود را مصرف کرده است. استدلالهای مربوط به سازگاری یا ناسازگاری دین و مدرنیته باندازه کافی بیان شده اند و فیلسوفان باندازه کافی در این باب فلسفیده اند. این استدلالات و این فلسفه ها بهمراه مدلولات و عواقب ژورنالیستی و سیاسی آنها در طول این سالها به انواع و اقسام و اشکال در اختیار همگان بوده اند. در این میان آنکه می بایست تصمیمی معقول و مستدل بگیرد، دیگر گرفته است. روزگار اینک روزگارِ رفتن بسمت عوامل فرا معرفتی است. زمانه، زمانه برخاستن از مبل راحتی فلسفی و گام گذاشتن در وادی داده های تجربی، سیاسی و اقتصادی است.

چالش اسلام رادیکال و لیبرال دموکراسی موجود بیش از آن که چالشی در حوزه اندیشه باشد، جنگی در حوزه قدرت است. مسلمانان برخلاف تمام پیش بینی ها همچون سرخپوستان بومی امریکا در برخورد با مدرنیته حل نشدند و دژهای خود را در مقابل این موج سهمگین تسلیم نکردند. علت هر چه که باشد یک بُعد بسیار مهم خارج از ماهیت اسلام دارد: یک بعد اقتصادی-سیاسی که تاکنون مغفول مانده است. سرخپوستان بومی امریکا هیچ ابزار مادی مهمی در اختیار نداشتند. مسلمانان نفت داشتند.

حادثه نو و شیرین همایش دین و مدرنیته ظهور مقاله ها و سخنرانیهایی بود که خارج از فضای سنگین و کهنه فلسفی حاکم بر این مبحث در ایران، قدمی بسمت کنکاش پسینی و تجربی موضوع برداشتند. مقاله های فلسفی هم حتی جرقه هایی از حرکت بسمت این درک نوین را بوضوح در خود نشان می دادند. تاکید بسیاری از سخنرانان بر پرهیز از رویکردهای ذات گرایانه نشانه ای است که آن را باید بفال نیک گرفت.

همایش دین و مدرنیته بلحاظ فرم، زمانبندی و مدیریت هم قدمی بجلو بود. نقاط ضعف این سمینار (مثلاً پذیرایی از یک جمعیت چندهزارنفری روی یک میز دو-سه متری! یا دعوت از یکی دوتا سخنران ضعیف) کاملاً تحت الشعاع نقاط قوت آن بودند. اوج این نقاط قوت لحظه ای بود که مدیران سمینار تصمیم گرفتند تا فرزند سروش را برای قرائت مقاله پدر به پشت تریبون دعوت کنند. نتیجه فوق العاده بود. عبدالکریم سروش اندیشه هایش را ارائه کرد، سوغاتی هایش را داد و با دوستدارانش سخن گفت: درست با همان لحن همیشگی و با همان تون صدا، فقط اندکی جوانتر!  

از: جوجه اردک زشت

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن