Search
Close this search box.
  • مرگ سپید کتابچه

چند ساعت پیش مهدی خلجی به گفته‌ی خود عمل کرد و «بلاگ – سایت»ش را فرستاد هوا. اکنون پرده سفید است و هیچ سیاهی بر آن به چشم نمی‌خورد. بجز نشانی بر بالای نوار هیچ باقی نیست. نه حتی کتیبه‌ای — که دیگر اینجا نیست. او چند روز قبل از آنکه اعلام «احتضار» کند از «اسفار اربعه»ی خود خبر داده بود و به خوانندگانش گفته بود که به سفری دور و دراز به چند شهر اروپایی می‌رود و بنابراین منتظر نباشند که تا مدتها چیزی منتشر کند.

البته او چندماهی بود که چیزی منتشر نکرده بود، جز یکی دو نوشته که به کار جاری‌اش در مؤسسه‌ی واشنگتن اختصاص داشت — در این چند ماه حتی در سایت بی بی سی هم چیزی منتشر نکرده بود! فقط پیوندهایی که هراز گاهی به جایی می‌داد و حاشیه‌ای که گاهی می‌زد حضورش را اعلام می‌کرد. مهدی خلجی معمایی در پیش روی ما گذشته است — چگونه تأویلش کنیم؟ آیا او (۱) خانه‌اش را آتش زده است یا (۲) خودش را یا (۳) خرقه‌اش را؟ کار او را چگونه باید تأویل کرد؟ آیا کار او شبیه «پی‌یرو خله» است که مغزش را با دینامیت منفجر کرد یا شبیه به نویسندگانی که آثارشان را قبل از مرگ می‌سوزانند یا وصیت می‌کنند (کافکا) بسوزانند؟ مهدی دست کم چنین وصیتی نکرد. اما تأویل من.

نابود کردن گذشته تنها سه وجه ممکن است داشته باشد:

(۱) یا از گذشته‌ی خو د شرمگینیم و به موقعیتی رسیده‌ایم که دیگر نمی‌خواهیم از گذشته‌ی ما کسی چیزی بداند و دستاویزی داشته باشد — آیا، مثلا، مهدی می‌خواهد «رئیس جمهور» شود یا «نوبل» بگیرد؟ — گمان نمی‌کنم چنین چیزی در خصوص مهدی صادق باشد، او آن قدر شجاع بود که از گذشته‌ی خود هراسی نداشته باشد و آن را همواره به دوش بگیرد.

(۲) یا چنان زندگی برای ما بی‌معنا شده است که دیگر حتی آفریده‌هایمان نیز موفقیتی برای زندگی‌مان محسوب نمی‌شود. گاهی ممکن است رویارویی با مرگ ما را به چنین یأسی بکشاند. مرگی قریب‌الوقوع همچون یک بیماری مرموز، سرطانی مرگبار.

(۳) یا چنان تحولی در زندگی فکری ما روی داده است که دیگر گذشته‌ی ما به «جاهلیت» تعلق دارد. این کار سالک «خرقه‌سوز» است. نمی‌دانم. اکنون فقط یک نشانه است و قراینی نیست. تا شب آبستن چه باشد. برای مهدی آرزوی شادکامی و سلامتی و موفقیت دارم در هر حالی که باشد.

از: فل سفه

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن