محمود، پیامبری که از نو باید شناخت!
رحیمی رییس دیوان محاسبات کشور: در سوریه، یکی از مسلمانان به من گفت که من معتقدم اگر بنا بود بعد از پیامبر، پیامبری بیاید، آن احمدینژاد بود… بازتاب
■ تکبیر عرض شد! همچنان اوضاع کشور بر پایهی ماوراءالطبیعه میچرخد. انگار سران و مدیران ما نباید از عرش فرود آید و بر فرش نشینند. حالا که به سلامتی مقام ریاست جمهوری تا حد پیامبری رسیده، ضمن تبریک این بعثت دیپلماتیک، توصیه میشود کابینه دولت هم امامان و نمایندگان مجلس صحابه باشند. ملت هم که همچنان مقلد هستند. نکند آن سادهدل سوری، قضیهی هستهای و شکافت هستهای و غیره را با شقالقمر و «لا نبی بعدی» یکی دانسته باشد!؟
■ میدانید چه میکنیم؟ پولیتیک میزنیم. یکی را هی میبریم بالا، هی میبریم بالا، هی میبریم بالا (کلاغها را بپایید) هی میبریم بالا هی میبریم بالا (مراقب آن موشک باشید) هی میبریم بالا هی میبریم بالا (سیر کو خدا چه کهکشانیه) هی میبریم بالا تا نزدیک عرش، بعد در یک لحظهی ناب تاریخی او را چنان میکوبیم زمین که سرینش صدای خربزه بدهد. این پاراگراف هم البته هیچ ربطی به آقای خاتمی ندارد و بیخود قیاس نگیرید.
■ روزهای اخیر جدیتی در رفتار و حرکات رییسجمهور دیده میشود که باید به فال نیک گرفت. از آن ذوقزدگی ماههای اول و وقوع اتفاقات ماورایی نظیر هاله نور و بیهوشی مردم و کراماتی از این دست کمتر خبری دیده میشود و گویا از عرش پایین آمده و با انرژی تمام مشغول رتق و فتق امور اداری است. شاید هم در این فشارهای خارجی و داخلی ماههای اخیر تازه متوجه شده باشد که کار از جای دیگر لنگ است و با توسل به قداست چیزی حل نخواهد شد.
اما ظاهراً اطرافیان او به کمتر از معجزه و کرامات راضی نیستند. همان گونه که رهبری دستور داد کارخانجات ریاورزی ذوب در ولایت تعطیل شود، رییسجمهور هم خود نباید بگذارد این نوع قداستهای پوشالی از طرف متملقین هم شأن قدیسین را مخدوش کند هم شأن ریاست جمهوری را!
■ اگر متملقان میگذاشتند و بر مدیران کشور مشتبه نمیکردند و بر این باور بودند که آنچه انجام میدهند «وظیفه» است نه «رسالت»، نصف مشکلات حل میشد. تقدسزدایی در اینجا به معنای مخالفت با دین و مقدسات نیست. مخالفت با موهومات و کیش شخصیت و دادن الوهیت پوشالی به افراد مخصوصاً افراد سیاسی و حکام است. ضدفرهنگی که با آمیزهای از تملق و چاپلوسی از دوران مغول تاکنون از دربارها به فرهنگ ایرانی سرایت کرده و ویران کرده هر آنچه کرامت انسانی است.
■ مولانا زاکانی در رساله دلگشا میفرماید: مردی را که دعوی پیغمبری میکرد نزد معتصم آوردند. معتصم گفت: شهادت میدهم که تو پیغمبر احمقی هستی. گفت: آری از آنجا که بر قومی چون شما مبعوث شدم.
■ – اگر العیاذبالله پس از پیامبر «اعظم» پیامبر دیگری میآمد که معلوم میشد که رییسجمهور محبوب خودمان است چه صفتی به او میدادند؟
– پیامبر اصغر! و کنیتش: عبدالمله
■ رؤسای جمهور و وزرای «مردمی»، استانداران «محبوب» و اهل دولتی که مدام به این صفات و پساوند خوانده میشوند. انگار اگر نگویی فلان مقام «محبوب»، علیه السلام یا قدس سره شریفش را از قلم انداختهای. حالا این را داشته باشید: مقدم مبارک جناب آقای حاج دکتر فلانی، معاونت محبوب و مردمی… کلاً صفت موصوف را پوشانده و موصوف هم فعل را!
■ خدا بیامرزد این جناب «کنستان ویرژیل گئورگیو» (یا شاید خود مرحوم ذبیحالله منصوری) نویسنده «محمد، پیامبری که از نو باید شناخت» انگار یک «و» ناقابل را از قلم انداخته وگرنه با این تعاریف و مداحیهای مدیران عزیز ما، حکماً روی جلد آن کتاب یک ابرو باز میکردند و «واو» افتاده را میگذاشتند. هر چند خانم رجبی با کتاب احمدینژاد، معجزه هزاره سوم پیشاپیش قائل به نبویت و معجزت ایشان شده است!
از: نقطه ته خط
پس نوشت:
معجزات و ده فرمان محمود (علیه السلام) از ابراهیم نبوی