نخبگان در راهبندان
جامعه ما اکنون پر از نخبگانی است که هر کدام جمعیتی هر چند اندک را به دنبال خود دارند. جمع این نخبگان میتواند پایگاه به نسبت گستردهای را فراهم آورد، اما جمع شدن نخبگان ایرانی به دور هم، کاری سخت پرهزینه است. نظام سیاسی ایران گویی تمام نیروی خود را به کار گرفته است که چنین پدیدهای شکل نگیرد، زیرا آن را آلترناتیو خود میپندارد.
نخبگان ایرانی هم از پس پرداخت این هزینه برنمیآیند، اما اگر هم برآیند، پرداخت هزینه صرف، برای آنها تشکل فراگیر فراهم نمیکند. بنابراین انعطاف حکومت برای شکلگیری اپوزیسیون ضروری است، اما چگونه میتوان حکومتی را که در جلوگیری از کار جمعی استاد است، در این باره به انعطاف واداشت و یا آن را متقاعد کرد که وجود یک اپوزیسیون مسوول و معتبر در شرایط حاد برای حکومت هم میتواند نعمت باشد؟ متاسفانه سطح آگاهی و بلوغ حکومت ایران از دریافت این نکته فاصله بسیار دارد. پس چه باید کرد؟
این پرسش روح آدمیزاد را مانند خوره تباه میکند، زیرا پاسخ روشنی ندارد. نبود همین پاسخ، فعالان سیاسی در ایران را به شدت عصبی و کم حوصله کرده است. کسی به حرف دیگری گوش نمیدهد، همه به هم مظنون و بدگمانند. هر کس میخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و دیگران را نادیده بگیرد. تحمل و مدارایی که همواره مورد تاکید و احترام است، عملا وجود ندارد. همه در جهت اثبات پیشگوییهای خود و مقصر جلوه دادن دوستان ناهمفکر خود تلاش میکنند. با این حال همه از آینده نگرانند اما راهکاری برای مقابله با این نگرانی ندارند.
با این حساب، ممکن است گفته شود که این اپوزیسیون بالقوه هم دست کمی از حکومت ندارد. فقط در ادعا با آن متفاوت است و در رفتار شبیه آن عمل میکند. این قضاوت به نوبه خود نشانهای از همان افراطی که از آن سخن رفت، با خود دارد. نخبگان مخالف در ایران، البته ضعفهای رفتاری بسیاری دارند که کتمان آن علامت صداقت به شمار نمیرود، اما در قیاس با حکومت، بسیار پیشرفتهتر و بالغترند.
اما این بلوغ را چگونه میتوان متبلور کرد و به صورت عمل اجتماعی مشخصی درآورد؟ این پرسش صورتبندی دیگری از همان پرسشی است، که در بالا طرح شد! به عبارت دیگر، بحث در این زمینه پیش نمیرود و با دور زدن خود به نقطه نخست بازمیگردد. درست مثل فعالیتهای دیگرمان!
به نظر میرسد نخبگان اجتماعی ایران هر کدام مانند ماشین آخرین مدلی هستند که در راهبندان مهیبی گرفتار شدهاند. در راه بندان، ماشین آخرین مدل با پیکان قراضه و فرسوده تفاوتی نمیکند، زیرا هیچکدام نمیتوانند حرکت کنند و همسنگ هم تلقی میشوند. اما آنها همسنگ نیستند. تفاوت آنها هنگامی آشکار میشود که راه باز شود.
راهبندان همه را عصبی و ناشکیبا میکند بویژه سرنشینان ماشینهای لوکس و پرسرعت را. ولی راهبندان ابدی نیست، سرانجام راه باز میشود، چگونه؟ ای کاش میدانستم!
*برگرفته از یادداشت احمد زیدآبادی در روز