آزادی، امید و سکوت
الف. آزادی بیان فقط این نیست که تو بگذاری من حرفم را بزنم؛ این است که مرا از قدرتت برای گرفتن آزادیام نترسانی؛ این است که
نتوانی بترسانی ام.
آزادی بیان این است که انتخابهایم را برای چیزهایی که میخواهم بگویم محدود نکنی؛ این است که بلایی سر تن وروانم نیاوری که اصلاً به فکر گفتن نیفتم.
ب. امید میگوید که یکی از چهار نفر است: من یکی از چهار نفر هستم. روزبه هم هست وشهرام. یکی میگفت بمانید تا افتخار گرفتن حکم نصیبتان شود. داستانهای زیادی هنوز باقی است…..بچه های هم پروندهای ما نامهای به اقای شاهرودی نوشتهاند. دوستهای روزهای سخت. شاهرودی مردی است که میکوشد تصویر روشنی از قوه قضاییه ارائه کند. اما ظاهرا این بنده خدا هم در تنگناست تا گوش چند نفر پیچانده شود. آنان که می خواستند ارعاب کنند به جای گفت و گو ، گوش بپیچاند و به جای همدلی، سر به دیوار بزنند و شاهد استفراغ روی زمین باشند، صدای بلندتری دارند. صدای چند نفری که قلمشان برای خیلیها آشنا است…..راستی من یاد مرحوم مختاری افتادم، یاد پوینده …و سیمی که ماند دور گلو…. آهای آقا؟ شما شبها چگونه میخوابید؟ آن شب گفتید بعد از نماز خدمت ما میرسید. راستی شما با کدام خدا صحبت میکنید؟ هان؟
من امید یکی از این چهار نفر از اینکه در طی مدتی که در آن ناکجا آباد بود توانستم افتخار آشنایی با ماهیت خیلی از چیزها را کسب کنم، تشکر میکنم. از این که از این فرصت طلایی به ما داده شد خدا را سپاس میگوید. تصویری که گرفتم با هیچ چیزی نمیتوانست شکل بگیرد. این مرثیهای برای همه ماست. برای آنان که نماز شب میخوانند وآنان که زیر صدای اذان فریاد می زنند!
ج. من «امروز» با تحریم انتخابات کاملاً مخالفم و آن را اقدامی غیر مسئولانه میدانم. اما با مرعوب کردن و سلب آزادی کسانی که انتخابات را تحریم میکنند هم مخالفم؛ من، و ما، «ما» یی که اینبار ما هم در آن هستیم، باید که با سلب آزادی بیان مخالفمان مخالف باشیم.
اگر امروز آزادی «گفتن» نداشته باشند و نداشته باشیم، لابد فردا آزادی «نگفتن» آن را هم نخواهند داشت و نخواهیم داشت. لابد فردا به
خواست خود سکوت هم نمیتوانیم بکنیم.
از: علی معظمی در اینجا و اکنون