Search
Close this search box.

آیا ارتش آمریکا کاتالیزور تجدد است ؟

از وبلاگ ذوالقرنین

این قضیه ی ارتش آمریکا که می خواهد به مثابه یک کاتالیزور ( عامل شتاب دهنده ) خاورمیانه را دموکراتیزه کند تا حد زیادی جریانهای روشنفکری موجود در کشورهای منطقه ی خاورمیانه را به محاق برده است. اجازه دهید ساده تر بگویم : روشنفکر ، فیلسوف و نظریه پرداز مصلح در این کشورها دارد می بیند که به شدت منزوی ، پرتاب شده به حاشیه و بی اثر شده است.

تا قبل از ظهور ارتش آمریکا در چهره ی _ به اصطلاح _ یک ارتش آزادیبخش و حامل دموکراسی و حقوق بشر ، روشنفکران خاورمیانه ای سعی می کردند با صرف نیروی دماغی ، سوزاندن فسفر ، تلاش نظری و باریک بینی فلسفی بر تعارضات دردسر ساز فکری و فرهنگی و تاریخی کشورشان فائق آیند و راه برون رفت از بن بستهای پیش رویشان را ارائه کنند . به عبارت دیگر تجدد و ترقی ، مقصدی بود که می بایست لااقل بعد از برداشتن دو گام کلی به آن می رسیدند : گام اول همان کار نظری بود برای درک و تبیین منطق تجدد شان ، و گام دوم هم عبارت بود از وارد شدن به حیطه ی عمل _ به معنای اخص آن _ و اجرایی کردن دستاوردهای نظری شان . اما ارتش آمریکا کلیه ی این معادلات را فعلآ بر هم زده است . عالیجنابان آمریکایی با آن بلاهت پراگماتیستی شان می خواهند از بیرون و از ورای تاریخ برای این کشورها تاریخ بسازند !

همچون ظهور مسیح _ خدا در تاریخ که جریان زمینی _ مادی تاریخ را دگرگون کرد و یک تاریخ قدسی _ معنوی خلق نمود . متأسفانه منجی بازی آقایان زمانی آغاز شده که روشنفکران خاورمیانه ای تازه در ابتدای برداشتن گام اولشان بودند و تا برداشته شدن کامل همین گام اول هنوز راه زیادی مانده بود . وضعیت افغانستان و عراق و ….. وضعیت آلمان زمان نازی ها نیست . آلمان در دوره ی هیتلر یک کشور کاملآ مدرن بود یعنی وارد مرحله ی تجدد خود شده بود آن هم تجددی که منطق تجددش را فلاسفه ی بزرگی چون هگل در درون نظامهای فلسفی و منطقی نوینی اندیشیده و ساخته و پرداخته بودند . پس آلمانی ها گام اول یعنی کار نظری را در آن مقطع پشت سر گذاشته و مشغول کار عملی شان بودند که به دام نازیسم گرفتار شدند . نازیسم برای تاریخ آنها حکم یک مقطع کاملآ موقت و زود گذر را داشت . اگر فرضآ ارتش آمریکا برای سرنگونی نازیسم مداخله ای نمی کرد خود روشنفکران و مردم آلمان با اندکی تأخیر حسابشان را با هیتلر یکسره می کردند چرا که کار نظری و پشتوانه ی فلسفی ای که برای تجدد نوپای شان تدارک دیده شده بود امکان هر گونه رجعت طلبی جدی و پایدار را نفی می کرد.

اما همانطور که گفتم کشورهایی امثال عراق و افغانستان در چنین وضعیتی نیستند یعنی ارتش آمریکا نه تنها نمی تواند به مثابه یک کاتالیزور منطقه را دموکراتیزه کند بلکه در بلند مدت یک معضل جدید هم برای روشنفکران آینده ی این کشورها درست می کند . فعلآ که جریانهای روشنفکری به محاق فرو رفته اند ولی بعد از مدتی که روشنفکران این منطقه به خود می آیند علاوه بر درگیری با تعارضات فرهنگی و فکری و تاریخی پیشین باید یک مسئله و معضل جدید را هم حل کنند : رابطه ی تاریخ قدیم شان یعنی همان تاریخ زمینی _ مادی با تاریخی که بعد از ظهور منجی یعنی ارتش آمریکا و ورودش به تاریخ قدیم و برهم زدن روال طبیعی آن خلق شده است . یعنی روشنفکران آینده اگر بخواهند در مورد تجدد و خلق مرحله ای متعالی تر در تاریخ کشورشان صحبت کنند پیش تر باید مشخص کنند این تجدد در عرصه ی کدام یک از دو تاریخ شان قرار است رخ دهد : در عرصه ی تاریخ قدیم یا تاریخ ساخته ی منجی ؟!

بدیهی است که تاریخ اخیر از هیچ نوع اصالتی برخوردار نیست چرا که اصالت این تاریخ وابسته است به وجود منجی در آن و اعتبار داشتن اش . کافی است منجی از عرصه ی این تاریخ خارج شود و یا اعتبارش را از دست بدهد تا مومنین دسته دسته ایمان خود را از دست داده و با خروج از این تاریخ ، بی تاریخ و درنتیجه بی هویت و سرگردان شوند . دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد و بحران سراپای وجود انسانهایی را که هم اکنون به عرصه ی تاریخ ساخته ی منجی جهش کرده اند و در آن غوطه ورند ، فرا خواهد گرفت . در نتیجه جریانهای روشنفکری باری دیگر ناچار می شوند بر مدار تاریخ قدیم شان بچرخند و از دل همان تاریخ قدیم راهی به تجدد باز کنند ( البته اگر چنین کاری دیگر ممکن باشد و در این جدال فعلی بین دو تاریخ ، چیزی از تاریخ قدیم باقی بماند ! ) فکر می کنم نتیجه ی بحث مشخص است : ارتش آمریکا نه تنها نمی تواند کاتالیزور تجدد برای مسلمین خاورمیانه باشد بلکه زحمت آنها را مضاعف کرده و تا سالیان دراز روشنفکران منطقه باید با تضادها و پیامدهای ناگواری که از دل این تاریخ های جدیدشان بیرون می زند دست و پنجه نرم کنند .

وبلاگ ذوالقرنین

دو کلمه هم از موافقان:
آمریکا امید بزرگ ما، امید پارسی (اسم مستعار؟)، ایرانیان 
تبصره: من تازگی ها توجه کرده ام که بسیاری از موافقان حمله نام مستعار به کار می برند. از چیزی شرمسارند؟ یا چه چیزی را پنهان می کنند؟ کسی حاضر هست با نام واقعی خودش از آمریکا و جنگ علیه ایران دفاع کند؟

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن