ماجرا خیلی ساده است

جنجالی که بر سر پاره کردن عکس آقای خمینی راه انداخته اند همان نشانه های تکراری از بحران سازی های حاکمیت را در بر دارد. همیشه یک حادثه تک در یک گوشه ای اتفاق می افتد و همان تک حادثه می شود پایه یک جنجال بزرگ. حادثه ای که چه بسا در اصل بسیار شبهه ناک است. مثل همین ماجرای پاره کردن عکس در جریان اعترضات دانشجویی.

اولین دعوا طبعا باید بر سر این باشد که اصلا چنین مساله ای اتقاق افتاده است یا نه. نمی شود که گروهی و جریانی را به کاری و امری متهم کرد بدون تعیین صحت و سقم اصل مساله. اما چون ماجرا اصلا در بنیان خود ساخته شده تا موجی ایجاد شود و اهدافی پیش برود کسی از متهم کنندگان لحظه ای هم به خود تردید راه نمی دهد و نباید هم بدهد. چون به محض وارسی آن ماجرای خودساخته بر باد می رود. این است که امروز آقای خامنه ای هم اصرار می کند که چرا اصل اش را انکار می کنید؟! بروید صف تان را جدا کنید!

نظام مقدس اصولا کارش همین است که مسائل حاد و واقعی را کنار بگذارد و به آن بی اعتنایی کند و در عوض عمل به شبهه کند. اگر کسی بگوید جریان کهریزک چه شد جوابی ندارند. اگر کسی بگوید این اتهام های واهی به صدها نفر بازداشتی و این دادگاههای مضحک چه ربطی به دین و قرآن و عدالت دارد هزار توجیه می آورند و سفسطه می بافند. اگر کسی بگوید مسئولیت کشتن جوانان را در خیابان و زندان بپذیرید هزار تا مقصر دیگر پیدا می کنند. اما همین نظام مقدس که به هر چه مقدسات است پشت پا زده و همه دین و ایمان را به گروگان خود دراورده و خود را مالک اصلی حقیقت دین و ارزشها می داند به پاره کردن عکسی، جنجالی چنین راه می اندازد. روش نظام مقدس این است که هر چه با دیگران می کند کسی را یارای مخالفت نباید باشد و صدایی از کسی نباید بلند شود اما کوچکترین کاری که دیگران کنند که به مذاق ایشان خوش نیاید با فریاد و جنجال رهبران و هواداران ایشان روبرو می شود.

در دنیای سیاست جایی برای مقدس ماندن نیست. بله هم ناسزا می شنوی و هم عکس ات را پاره می کنند و هم از تو عروسک می سازند و آتش می زنند و برایت گوجه گندیده پرت می کنند. اینکه سیاستمدار هر کار خواست با مردم و زندگی آنها بکند اما مردم نتوانند از گل نازک تر به او بگویند که نمی شود. سیاستمدار نازک نارنجی بهتر است سیاست را ببوسد و برود نماز و دعایش را بخواند. من مخالف پاره کردن عکس خمینی ام و اصلا عکس شاه را هم در همان دوره انقلاب پاره نکرده ام اما بر هر کس که بلاهای نظام مقدس را ناشی از او ببیند روا می بینم که عکس خمینی را پاره کند. چطور آنها به خود اجازه می دهند عکس و پرچم هر کس و هر جایی را پاره کنند و بسوزانند و زیر پا کنند و اصلا حکم تکفیر و قتل صاحب عکس را صادر کنند اما نوبت به دیگران که می رسد که خشم خود را با پاره کردن عکسی نشان دهند باید ایشان را به صد تیر بلا و نابتر دوخت و سوخت؟

و کاش البته در این رگ گردن برافراختن و خشم و خروش صدق و صحتی هم می بود و این همه، دستان زدن و داستان پرداختن برای از میدان به در کردن رقیب نبود. اما هست. در تمام این نظام یک جو معرفت و راستی و صدق و اصل و اصول پیدا نمی شود. هر چه هست زیر پای اراده «بقا به هر قیمت» خرد و خمیر شده است.

معنای این جنجال چیست؟ ماجرا خیلی ساده است: آقا همراه با اتاق فکرش به این نتیجه رسیده که باید این رقیبان سرسخت را از اصلی ترین ادعایی که مطرح می کنند جدا ساخت. رهبران سبز از خاتمی و موسوی و کروبی و طیف چپ اسلامی می گویند ما طرفدار امام ایم و خامنه ای است که از خط امام خارج شده است. رهبر می خواهد آنها را در موقعیتی قرار دهد که بی اعتبار شوند و بین آنها و خمینی فاصله بیندازد. زیرا خمینی سرمایه مشترک هر دو طرف است. خامنه ای برای توجیه خود ناچار است به خمینی تکیه کند (هرچند که اصلا دل خوشی نداشته باشد و ترجیح بدهد خودش محور باشد تا خمینی) و موسوی و طیف او هم می خواهند خود را پیروان اصیل انقلاب خمینی بشناسانند و این شاخه از پیروان خمینی را معتبرتر از شاخه حاکم معرفی کنند. 

ادامه این یادداشت را که به خواستاری نیک آهنگ کوثر نوشتم در سایت خودنویس بخوانید

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن