نوروز با اوباما

دیدن و شنیدن پیام اوباما حال و هوای تازه ای داشت. هدیه نوروزی آمریکای نو به ایران. در تنهایی نوروزانه که برای اولین بار در نوروزهای من اتفاق می افتد و میان چندین کار تلنبار شده که باید سر و سامان بگیرد فکر می کنم کی ایران نو می شود؟ کی از زبان رهبران خود پیام های نو و آینده نگر می شنویم؟ شاید مشکل ما این است که رهبران مان عوض نمی شوند! فکر کنید مثلا ما مجبور بودیم جرج بوش را برای ۲۰ سال تحمل کنیم. خب طبیعی است که از او همان می شنیدیم که همیشه شنیده بودیم و ایران همیشه در محور شرارت بود. اما حالا که رهبران ما مادام العمر اند چه می شود؟ رهبران ما اصلا چقدر تحول پیدا می کنند؟ این سوالی نوروزی است! این تحول حال تحت چه شرایطی اتفاق می افتد؟ امیدی هست؟

مشکل رهبران مادام العمر وقتی حل می شود که یا جهان برگردد به همان دوره ای که آنها به آن تعلق دارند یا آنها کمی به خود تکان بدهند و ذهن و زبان خود را نو کنند. سیاست تا ابد نمی تواند بر خلاف خرد جمعی جامعه حرکت کند. مشکل رهبران ما واقعا جدی است. آنها حرفهایی می زنند و تصمیماتی می گیرند که ۲۰ سال و ۳۰ سال پیش شاید درست بوده است اما امروز دیگر با زمان همخوان نیست. مردم و جمعیت و جامعه عوض شده است و جهان عوض شده است و قطب بندی های جهان عوض شده است و عصر رسانه های کوچک و خودمانی آمده است که همه را صاحب  رسانه و سخن و مایل به مشارکت فعال کرده است و آنها هنوز در دنیای قدیم به سر می برند.

پیام اوباما نقطه عطف مهمی است و تاثیرات اش هم تعیین کننده خواهد بود. به نظر من:

– اوباما با این پیام ابتکار عمل را به دست گرفته است. پیام او به نحوی ماهرانه توان مانور ایران را به شیوه های قدیمی محدود می کند. او با احترام حرف می زند و نشان می دهد که در سیاست جدید آمریکا در قبال ایران جدی است. سیاست سازان ایرانی اگر پاسخ مناسب طراحی نکنند قافیه را باخته اند. اوباما به سیوه ای نو حرف می زند و انتشار ویدیویی پیام اش هم ارزش خبری آن را صدچندان می کند. ایرانی ها چگونه پاسخی خواهند داد که هم ارز این ابتکار عمل باشد؟

– حرفهایی از قبیل اینکه آمریکا باید عذرخواهی کند (که در مثلا اولین واکنشها به این پیام گزارش شده) از نظر رتوریک سیاسی بشدت کهنه است و فاقد ارزش خبری. این تکرار مکرر است. وانگهی دولت کلینتون همه کاری در این زمینه کرده است. قبول دارم که دست کم هنوز ماجرای ساقط کردن هواپیمای ایرباس ایرانی در خلیج فارس نمونه یک رفتار خصمانه و بی منطق است و یا رفتار آمریکایی ها با دیپلماتهای ایرانی در عراق نامناسب است اما ایرانی ها هم در مقابل رفتارهای ناصواب کم نکرده اند. ولی در مقام مقایسه اگر ایرانی ها توانستند از کشتار صدها حجاج ایرانی در عربستان بگذرند و در دوره رفسنجانی به بهترین سطح روابط با سعودی ها برسند باید بتوانند با در نظر داشت منافع بزرگتر ملی مسائل خود را با آمریکا حل و فصل کنند. ما نباید گروگان تاریخ پر از دشمنی خود بمانیم. وانگهی اگر مردم ایران هنوز می توانند صدها و هزاران توهین و تحقیر و تبعیض و آزار و قتل و تصمیم ناصواب دیروز و امروز رهبران خود را نادیده بگیرند و آن را به رخ آقایان نکشند تا مگر زندگی اجتماعی و سیاسی شان به بوی بهبود تغییر کند چرا باید رهبران ایران خود را محق بدانند که مدام بر تاریخ سوء رفتارهای امریکا تکیه کنند؟ تاریخ که فردا تغییر نخواهد کرد. پس، فردای رابطه با آمریکا با این بازگشت مدام به تاریخ چگونه شکل خواهد گرفت؟

– با یکی از دوستان اهل نظر صحبت می کردم همین ماجرای احترام متقابل پیش امد. او از یکی از سیاست شناسان آمریکایی نقل می کرد که ایرانی ها مدام حرف احترام داشتن می زنند اما خودشان برای هیچ کس احترام قائل نیستند. در واقع ایرانی ها به آمریکایی ها می گویند به ما حق بدهید به شما ناسزا بگوییم و درشت سخت برانیم اما شما نازک تر از گل به ما نگویید! نمی شود به کسی که از او احترام می خواهی بی احترامی کنی. احترام احترام می طلبد. آمریکا نشان داده است که لحن خود را آشکارا عوض کرده است و آماده است سیاست متناسبی با این لحن جدید هم اتخاذ کند. ایران چه کرده است؟ به نظر من پیام نوروزی اوباما یک برگ برنده در افکار عمومی ایرانیان و جهانیان است. آیا ایران می تواند و اراده سیاسی آن را دارد که برگ مناسبی بازی کند؟

– نهایتا این را هم بگویم که به نظر من درست است که آمریکا حتی از حمایت اصلاح طلبان هم فاصله گرفته است به این امید که مساله خود را با ایران حل کند. هفته پیش که در جلسه ای در بروکسل بودم دانیل کوهن بندیت از رهبران سبزهای اروپا اشاره ای به این موضوع داشت و به نظرم درست است. یعنی خاتمی در ارزیابی امریکا می توانست هنوز به عنوان عاملی برای سوء تفاهم عمل کند و رهبر ایران را به واکنشهای ضدآمریکایی بیشتری ترغیب کند. اما با کنار رفتن او این عامل هم دیگر وجود ندارد. هر چند سوی دیگر این بحث هم این است که ادامه دولت احمدی نژاد هم ممکن نیست. او به کار مقابله با بوش می امد اما برای طراحی سیاست در مقابل اوباما رجل دیگری دربایست است.

– مساله این است که آیا همانقدر که آمریکا می خواهد و نشان می دهد که آماده گفتگو و تجدید رابطه و گذار به مرحله تازه ای از روابط با جمهوری اسلامی است رهبر ایران و دستگاه سیاسی تحت امر او هم به رابطه با امریکا علاقه دارند؟ به نظرم اینکه گروهی از صاحبنظران می گویند ایران هیچگونه علاقه ای به تجدید رابطه ندارد می تواند درست باشد و گرنه در مقابل این پیامهای روشن دوستی به سیاست بهانه جویی ادامه نمی داد. اما روزهای آتی نشان خواهد  داد که آیا واقعا ایران می خواهد از این زمین آماده استفاده کند یا بر سیاست کهنه جنگ سردی خود ادامه خواهد داد و فاصله خود را از خرد جمعی بیشتر خواهد کرد. آنگاه باید پرسید تنها ماندن ایران و ادامه سیاست های کهنه در شرایط تازه به نفع چه کسانی خواهد بود؟  

————————
گزارشی از پیام نوروزی اوباما و ویدئوی آن را در گاردین می توانید بخوانید و ببینید.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن