نوبت خندیدن به انقلاب است

یک نکته محوری در فیلم مرجان ساتراپی این است که بر طنز استوار شده است. اما من به یاد می آورم که ما هر چه در آغاز انقلاب از نقد انقلاب می گفتیم جنبه تراژیک داشت. هنوز هم فرق عمده ای بین دو گروه منتقد انقلاب وجود دارد. آنها که به شیوه سالهای اول انقلاب به تراژدی تکیه می کنند و آنها که به انقلاب می خندند و آن را دست می اندازند. ابن را هم باید گفت که در آغاز همه از مدافع و مخالف، تفکر تراژیک داشتند. چریکهای فدایی شهدای خود را داشتند و مذهبی ها هم شهدای خود را. هر کدام هم می کوشیدند در توصیف زندان و شکنجه و شهادت تراژیک تر باشند تا موثرتر باشند. جنگ هم بر جنبه تراژیک انقلاب افزود . صحنه پر شد از جوانهایی که ناکام کشته شده بودند و مادران داغدار و پدران فروشکسته از غم فرزندان. شهادت و زندان و جنگ عناصر اساسی روایت تراژیک از انقلاب بود. پشت اش هم فلسفه ای بود که می اندیشید هر قدر جهان در مقابل ما و در مقابله ما تیره و تارتر جلوه کند وددمنش تر تصویر شود ما در موضع خود استوارتر خواهیم شد و مهار افکار عمومی و عواطف مردمی را به دست خواهیم داشت. از نظر فردی هم تراژدی می توانست از من قهرمان بسازد. بنابرین تصویر ترازیک جهان تصویری قهرمانانه بود. این هم طبعا بر کشش تراژدی یا جذابیت پنهان و آشکار آن می افزود. 

آن زمانها خندیدن به انقلاب تابو بود. یادم می آید که گل آقا با چه احتیاطی کار می کرد و ناگزیر بود نشان دهد که رهبران انقلاب هوایش را دارند تا مبادا خندیدن اش به انقلاب و نتایج و مظاهرش معنای ضدانقلابی بدهد. و ما چه کیفی می کردیم از خریدن و خواندن گل آقا که در آغاز مثل توپی صدا کرد و همه علاقه مندش بودند. حالا می توانستیم به همه رنجهامان – رنجهای سیاهی که هیچ سودی و کششی در تراژیک کردن شان نداشتیم- بخندیم. اما صحنه عمومی در گفتمان های سیاسی مخالف و موافق همچنان تراژیک بود و ماند. آخرین تراژدی ما قتلهای زنجیره ای و بعد ۱۸ تیر بود. اما جهان پس از ۱۸ تیر صورت مضحکه گرفت. ۱۸ تیر نشان داد که بیان تراژیک دیگر از کار افتاده است. انقلاب هم به آن معنا که ۱۸ تیر می توانست به آن ختم شود بازنشسته شده بود. 

امروز کسی نیاز به گل آقا ندارد. آن همه احتیاط کاری و نقش سوفاف بازی کردن -به قول خود مرحوم صابری- همه بر باد آمد. رسانه «اس ام اس» رسانه ای ملی شده است برای خندیدن به ریش رهبران انقلاب و تصمیمات شان و حرفهاشان. هیچ احتیاط کاری هم ندارد. اگر دوست دارید می توانید نتیجه بگیرید که تکنولوژی جدید اصولا ضدتراژدی است. چرا؟ ساده است: مردمی است. اختصاصی نیست. قهرمان پرور نیست. تولید کننده محتوایش همگان اند.

رسانه امروز دوران طنز خود را در باره انقلاب تجربه می کند. گرچه هنوز ناگهان تراژدی هایی مثل کشته شدن زهرا در زندان همه را تکان می دهد اما دیگر کسی گوشش بدهکار قصه های تراژیک نیست. نه اینکه اهمیت این قصه های واقعی کم باشد اما اهمیت رسانه ای خود را از دست داده اند. فضا عوض شده است. ارزش واقعیت ها جابجا شده است. این کار را برای نیروهای امنیتی از سویی آسان کرده است که در بی اعتنایی عمومی و کرخت شدن مردم کارهای خود را بی واهمه از افکار عمومی دنبال کنند اما از سوی دیگر مضحکه افکار عمومی بنیاد خانه ای را که آنها به دنبال آراستن و پیراستن اش  هستند نابود کرده است. شاید برای همین است که طنر اینقدر جدی شده است! یا جدی گرفته می شود.

یک نکته دیگر هم هست که مایلم همینجا بگویم و بگذرم. ظاهرا تراژدی بدون رمانتیک بودن تحقق نمی یابد. نوعی ایده آلیسم در رمانتیک بودن هست که در طنز نیست. طنز واقعگرا ست. برای همین است که عصر پیش از انقلاب در ایران عصر رمانتیک ها ست. در نسل ما شریعتی نمونه اعلای رمانتی سیسم ایرانی و بیان تراژیک است. بنابرین ما از رمانتی سیسم به انقلاب رسیده ایم و از تراژدی انقلاب به طنز و کمدی. عصر طنز جایی برای رمانتیک ها نمی گذارد. و چون رمانتیک بودن فراگیری ندارد انقلاب هم ممکن نیست. چه انقلابی که مخالفان انقلاب مورد نظر دارند و چه تداوم انقلابی که خود حاکمان آرزو دارند. با یک حساب سرانگشتی می توان فهمید که گفتمان های متکی به انقلاب از هر سو که باشد دیگر زوال یافته است. درک این موضوع معیاری است برای سنجش میزان باستانی بودن گفتمان های هنوز-رایج.    

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن