دکتر داوری را همیشه حرمت نهاده ام و او را دانشوری عمیق یافته ام که کمتر فهمیده شده است. امشب به راهنمایی خوابگرد لینکی از یک نوشته او یافتم در باره علم و سیاست ترویج علم در ایران که مثل همیشه رافض مغالطات بود و اندیشه های دگماتیک و حاکی از اینکه در دایره اهالی آکادمی هم چه کلیشه ها هست – باری آنهاهم اهل همین مملکت اند و ناچار فضای عمومی مغالطات را به نوعی ادامه می دهند.
داوری نکته ای گفته است در باب زبان که هر بار هم که گفته برایم تازگی داشته است: «کسى که یک زبان – و معمولاً این یک زبان، زبان مادرى است- را خوب نمى داند و با آن انس ندارد، در کارعلم و پژوهش توفیق چندانى به دست نمى آورد.» دکتر داوری از کسانی است که به انس با زبان به عنوان مقدمه تفکر یا راه تفکر تاکید بسیار دارد.
داوری از نسل کسانی است که در انتهای دوره ای ازتوجه مجدد به زبان قرار داشتند. دوره ای که با ساده سازی زبان در مشروطه آغاز شد وسپس به شکستن قالبهای شعری در کار نیما انجامید و بعد هم در کوشش عظیم دهخدا وشاگردان و پیروان اش از محمد معین تا حسن انوری برای زنده داشتن لغت ادامه یافت. اندیشه به لغت بر دوره مسلط بود و حتی تحقیق ادبی هم لغت-محور شد. چنانکه نزدیک به تمام مقدمه های متون چاپ شده مشحون از مباحثی در فواید لغوی متن است. انگار متن چیزی نیست جز لغت. در این صورت اندیشی لغوی که در جای خود نتایج درخشان هم داشته است داوری و آشوری از معدود کسانی اند که در نسل مقدم بر ما در باب زبان فارسی و وضعیت آن اندیشیده اند. احکام ایشان از معتبرترین احکام در باب زبان ما ست چه در هستی شناسی اش چه در آسیب شناسی اش.
از اتفاق امشب با آشوری هم تلفنی گفت و گو می رفت در باب زبان. بهانه اش هم یادداشتهای یکی ازعلاقه مندان به آشوری بود که زبان اش از نظر من دچار اعوجاج است. در اینکه اهل علم است من هم حرفی نداشتم. و راست اش برایم مهم هم نبود زیرا اهل علمی که زبان نداند چه می داند؟ آشوری که خود به او نقدهایی زبانی داشت در عین حال منصفانه می خواست بگوید که او نکته هایی دارد و به تازگی هایی رسیده است. اما سخن من این بود که در این زبان پریشان هر چه گفته باشد سودی ندارد. الک کردن زبان نویسنده برای رسیدن به حرفی که الکن وار می خواسته بزند چه کاری است؟ من ترجیح می دهم متن کسی را بخوانم که زبان خود را اندیشیده است. زبان مادری خود را. و به گفته درست داوری با زبان انسی دارد. کسی که با زبان اهل انس نیست اهل تفکر نیست. لقلقه زبانی برای بازار و اهواء و خودنمایی ممکن است کارآمد باشد و هست و حتی گاه مرعوب کننده است آن ردیف اصطلاحات دهن پرکن و زبان خودنما. اما زبان علم دیگر است. زبان علم زبان انس با علم است. زبان آسودگی و آهستگی و خرد است. زبانی است که زبانور آن را دوست داشته و به آن مهر ورزیده و لاجرم آن را خوب خوب خوانده و دانسته و بر آن و برگوشه هاش مسلط شده است. درست مثل آن که آواز می خواند یا تار می نوازد و هر گوشه را خوب می شناسد. موسیقی چنین کسی است که موسیقی است. از ناشناس چه برآید جز ناشناس. ادعا هم بی فایده است. معمولا آدم وقتی از زبان و اندیشه و انس به حل مساله و فصاحت بیان کم می آورد آن را با پررویی و جنجال جبران می کند.
نوشته داوری ارزش خواندن و بازخواندن دارد. جه برای اهل تالیف چه برای اهل ترجمه. او بدرستی می گوید که ترجمه خوب همپایه تالبف خوب است. اما ترجمه ای که مترجم با متن انس داشته است و آن را در زبان خود اندیشیده. نه مترجمی که به سفارش ناشری عجول کار می کند تا روزگار بگذراند. کار دانش و دستاورد با عجله و شتابزدگی و هول بودن سازگار نیست. اندیشه سیب است. باید برسد. زبان خوب سیبی است بر دست دلبران. سرخ.
پس نوشت:
از همه دوستان دیده و نادیده که تولد اما ی کوچولو را که موجب پدربزرگ شدن من شد تبریک گفتند صمیمانه سپاسگزارم. فکر نمی کردم آن اشاره چنین بازتابی داشته باشد! اما انگار موضوع جدی بوده است. …