فکر می کنم تا مدتها می توان این موضوع را برای نوشتن مقاله تحقیقی یا حتی تزهای دانشگاهی به دانشجویان رشته های روزنامه نگاری و ارتباطات و علوم اجتماعی پیشنهاد کرد: بررسی واقعیت-بنیاد بودن خبرهای رسانه های ایران در یک روز معین. اهمیت موضوع را وقتی خواهید دانست که در خبرهای روزانه تولیدی رسانه ها دقیق شوید. برای نمونه من می کوشم شیوه خبرنویسی یا تولید خبر روز آنلاین را در دو گزارش اش در زمینه سقوط هواپیما که دیروز و امروز کار شده از همین نگاه بررسی کنم: چقدر با واقعیت تطبیق دارد یا باورپذیر است.
در خبر اول با نوید برملا کردن اسرار تازه ای از سقوط هواپیما به سبک روزنامه های مدل دهه ۶۰ میلادی و قبل از آن پیشاپیش به خواننده نوید می دهد که قرار است خبرهای هیجان انگیزی در این باره بخواند خبرهایی که به گفته نشریه اختصاصی هم هست.
محور این خبر اختصاصی این است که دوربینی از هواپیما به دست آمده است که فیلمی از آخرین دقایق قبل از سقوط در آن ثبت است. منتها طبعا مسئولان نمی خواهند کسی بداند در این فیلم چه می گذرد.
من وارد این بحث نمی شوم که چقدر این نوع خبرنویسی جیمزباندی و متکی بر آنتریک ارزش دارد و اینکه آیا واقعا این فرض چنین خبرنویسانی درست است که خبرهای جیمزباندی خواننده و فروش را بیشتر می کند یا نه. بحث من فعلا در واقعی بودن خبر و اجزای آن است.
اگر از من بپرسید که دوربین ضدضربه ای -به قول روز آنلاین- وجود دارد که بتواند از یک انفجار مهیب جان بدر برد پاسخ من بسادگی این است که: این چنین دوربینی خدا هم نافرید! برای اینکه دوربین از انفجار جان بدر برد ضدضربه بودن کافی نیست. چنین دوربینی باید تماما نسوز باشد. بنابرین اگر هم خدا بدون خبر کردن بندگان شکاکی مثل بنده چنین دوربینی را دست بنی بشری داده باشد آنقدر گران خواهد بود که در دست خبرنگاری که معمولا با حقوق متوسط کار می کند نخواهید دید. این دوربین بر فرض وجود نمی تواند با فیلم عادی یا دیجیتال و سی دی کار کند زیرا فیلم نسوز – دست کم برای مصارف عادی – نداریم. این نوع ادوات همیشه هم بشدت قابل اشتعال اند و هم اگر نسوزند در مقابل حرارت بالا آسیب پذیرند. بعد هم اصلا یک خبرنگار عادی به چنین دوربین عجیبی چه نیازی دارد؟
درست می فهمم که خبرنویس ما دارد به جای خبر قصه می نویسد؟
وانگهی اگر چنین دوربینی هم به هر حال در آن هواپیما بوده باشد خیلی باید فیلمبردار خونسردی داشته باشد که در یک قدمی مرگ دوربین اش را آماده کرده و شوتیده باشد. و گیرم این دوربین از همه هفتخوانی که ما در مقابلش گذاشتیم عبور کرد قرار است چی را تصویر کرده باشد؟ مگر علت سقوط چیزی در سالن مسافر است که دوربین آن را ثبت کند؟ در ماجرای سقوط تنها ممکن بود که جعبه سیاه و کور و بی تصویر هواپیما چیزی از واقعیت را به ما بگوید. اما این هم گویا از واقعیت های هواپیماهای نظامی است که جعبه سیاه نداشته باشند. اما جالب است بدانید که نویسنده قصه-خبر روز آنلاین آنقدر در سناریوی قصه خود غرق بوده که فراموش کرده است جعبه سیاهی در کار نبوده و نوشته است: این فیلم و نوار مکالمه خلبان با برج کنترل بصورت کامل در اختیار کمیته تحقیق ارتش قرار دارد اما فرماندهان ارتش با تکذیب این موضوع، ادعا می کنند تنها بخش پایانی این مکالمه در جعبه سیاه وجود دارد که حاوی فریاد “یا حسین” سرنشینان هواپیما است.
کدام جعبه سیاه؟
من فکر می کنم که بزرکترین ایراد و سخت ترین تربیت حرفه ای روزنامه نگار واقع-بنیاد نوشتن است. در غیاب آن خبر تنها حقیقت را می پوشاند. بی تعارف.
روز آنلاین در خبری که امروز کار کرده نیز همین روش قصه نویسی خبری را ادامه داده است. کسی نیست بگوید برادر خبر را باید پیدا کرد نه اینکه ساخت و سرهم کرد.
این بار خبرنویس ما خبر می دهد که گویا سرنشینان هواپیما قبل از سقوط خفه شده بودند. زیرا سیستم اکسیژن رسانی هواپیما از کار افتاده بوده است. او مدعی است این شایعه دهان به دهان بین نظامیان می چرخد. من هم اطلاعات هوایی ام احتمالا بیشتر از خبرنویس نیست ولی این را می دانم که
مشکل اکسیژن مربوط به ارتفاع گرفتن هواپیما ست و پرواز در اوجی که هوا رقیق می شود. اما هواپیمایی که هنوز بلند نشده به سمت فرودگاه برکشته و ۸ دقیقه هم از پروازش نمی کذشته آنقدر اوج نمی کیرد که مشکل اکسیژن برایش پیش آید. طبعا اگر من غیرنظامی این را بدانم نظامیان که حتما این را بهتر می دانند. اما مشکل این است که خبرنویس ما نمی داند! و بدتر اینکه خواننده خود را هم با این ندانستن و ادعای دانستن کردن دست کم می گیرد.
مشکل افسانه دوستی ما می بینید تا کجاها ریشه دارد؟