Search
Close this search box.

قلمدان شکسته قضا

من هم مثل شما از خواندن حرفهای آیه الله شاهرودی حیرت کردم. بخصوص از این بابت که سیاست قضا این بار با صداقت همراه شده بود. حرفهای شاهرودی پیامدهای بسیار دارد. حتما برای او اعتباری فراهم خواهد کرد گذشته از اینکه اصلا نیت او از این شیوه سیاست کردن اهل قضا چه بوده است. مردم برای صداقت ولو به نیت سیاست خاصی را پیش بردن ارزش قائل اند. گزاره موجبه کلیه من این است که هر سیاستی که با صداقت همراه شود خوب است. النجات فی الصدق.

اما اعتراف شاهرودی به هردمبیلی شدن کار حقوق مردم بهترین شاهد برای همه فعالان حقوق بشر است. اگر مردم و روزنامه نگاران و نخبگان سیاسی بیشترین صدمه ها را از طریق همین هردمبیل قضایی دیده اند حتما گره بسیاری از مشکلات سیاسی و اجتماعی و روانی مردم هم با تعیین تکلیف با این هرهری مذهبی و حق مردم را آسان گرفتن و آسان زیرپا نهادن باز خواهد شد. مساله حقوق مردم و حق فرد و شهروند و رعایت قطعی آن از سوی پلیس و دادگاه و قاضی و بازپرس و بازجو و زندانبان محوری ترین مساله اجتماعی ایران است.  

پرسش دشوار اما این است که اگر این آگاهی ترسناک از زیرپا گذاشته شدن “مسلمات فقه شیعه” و نقض ابتدایی ترین حقوق آدمی وجود داشته است چه موانعی بر سر راه مهار ناقضان وجود داشته است و دارد؟ نگاه من در اینجا مثل احمد زید آبادی سیاسی نیست. من از رفتار شناسی جامعه قضات و بازپرسان و دست اندرکاران مختلف قضا می پرسم. آیا این همان کاخ عدالتی است که دین می خواسته و اهل دین باید برپا می کرده اند؟

البته بی سامانی در کار قضا جلوه ای از بی سامانی مدیریت سیاسی است. اما می بینیم که حتی وقتی قاضی القضات نیز فریاد می زند، وکیلی مانند غلامعلی ریاحی (درسرمقاله شرق) امیدی به بهبود نمی بیند. مشکل کجاست؟ آیا شاهرودی می تواند با صرف انتقاد کردن از زیر بار مسئولیتی که بر عهده او بوده و هست شانه خالی کند؟ شاهرودی نه بلکه همه مدیران سیاسی و ضابطان قضایی و پلیس در این قضیه مسئول اند. من تعجب می کنم از جامعه ای که زیر بار این آگاهی خوفناک کمر خم نمی کند. حرفهای شاهرودی نشان می دهد که حتی یک رئیس خوب نیز نمی تواند بر یک جامعه هردمبیل ریاست موثر داشته باشد. این مثل مدیریت یک مهندس عالیمقام بر کارخانه ای است که کارگران اش مهارتی ندارند و کار خود را باری-به-هر جهت می گذرانند. البته ممکن است کسانی نهایتا به این نتیجه برسند که چاره در عوض کردن مدیر است و گماردن کسی از جنس همین کارگران قضایی که در جهل خود غوطه می خورند!

اما حتی اگر اعترافات شاهرودی به نقصان های عظیم در کار دستگاه قضا به هر دلیل سیاسی صورت گرفته باشد، نتیجه آگاهی نتیجه ای تکان دهنده و هشدار دهنده خواهد بود. به نظرم دستگاهی که چنین بر علیه خود بیانیه صادر می کند چاره ای بیرون از این دو راه ندارد: یا با یک جراحی دردناک اصلاح شود و یا آینده ای جز فروپاشی نخواهد داشت. مرحله آگاهی با این سخنان پیداست که انجام شده است. هر چه بگوییم بیشتر از این به آگاهی اهل قضا نخواهد انجامید. هر چه می خواستیم بگوییم به این هدف بود که به اینجا برسیم. همه پرده ها اینک برای آنها کنار زده شده است. می ماند عمل. اگر کردند می برند اگر نکردند چاره ای جز باختن و سقوطی بهمن آسا برای خود باقی نخواهند گذاشت.    

نیز:
پلیس سالاری در قوه قضایی، یادداشت ابطحی در وب نوشت
  امپراتوری وحشت، گزارش بازتاب و همچنین این گزارش بازتاب در باره نمونه ای از شکنجه متهم توسط پلیس
حرف های رئیس تنها، در وبلاگ امید معماریان

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن