حمله به حق نشاط



نمی دانم سرمقاله آقای انبارلویی را در رسالت روز یکشنبه خوانده اید یا نه. اما این از آن نوشته هاست که آدم نباید از دست بدهد زیرا نشان دهنده فرق های اساسی نوع اندیشه اجتماعی قانون گریزان است با طیف کسانی که در ایران از حاکمیت قانون و حقوق مردم حرف می زنند. همه چیز بر می گردد به حق فرد وقتی که متهم می شود. تا زمانی که ما جماعت این یک کلمه را باور نکنیم و خود را به آن ملتزم ندانیم که باید حق کسی را که متهم می شود یا محاکمه و زندان می شود رعایت کنیم در آن کشور صلح و آرامش و تمدن و دموکراسی و حاکمیت مردم به وجود نخواهد آمد. تجربه پس از انقلاب بخوبی نشان می دهد که جامعه ایرانی بیش از همه در برابر دستگاه قضایی آسیب پذیر است. این قاضیان و نیروهای امنیتی و انتظامی اند که می توانند آرامش ما را سلب کنند یا به ما آرامش ببخشند. جامعه ایرانی در این سالها هموراه در وحشت متهم بودن زیسته است. ارزش بی همتای جنبش حقوقی ایرانیان همین است که این وضع را معکوس کند و دست درازی دستگاه قضا و نیروهای وابسته و متکی به آن را به حقوق مردم مانع شود.  


 



دوستان و همفکران آقای انبارلویی همواره برخوردار از و متکی به ارعاب قضایی اند. آنها ارزشی برای کسی که مخالف آنهاست نمی شناسند و زبان ایشان حد و مرز و قانون و تقوا و دین نمی شناسد. هر قدر هم که ادعای دینداری و نمازگزاری کنند. آقای انبارلویی در سرتاسر این مقاله یک ادعا دارد و آن به مسخره گرفتن “ادعای حیثیت” مدیران و ناشران روزنامه نشاط است. نشاط توقیف شد و تعطیل شد و چند نفر از مدیران ونویسندگانش به حبس های طولانی افتادند و چه سر و صداها از جانب دستگاه قضا و رسالت و همفکران ایشان راه افتاد. حالا پس از پنج سال بالاترین مرجع قضایی مملکت بر اساس سیاست یا شواهد و استدلالات حقوقی حکم اولیه را نقض کرده است. من فرض می کنم که این حکم قضایی است و ربطی به سیاست اندیشی های آستانه انتخابات ندارد. علی القاعده هم همین فرض را باید مقرون به صحت گرفت. من همچنین فرض می کنم که حکم اولیه ای هم که نقض شده حکمی قضایی بوده و نه سیاسی. در این میان عده ای بنا به حکمی نادرست و قضاوتی نادرست به زندان افتاده اند و سرمایه و کار و آبروی خود را از دست داده اند. کدام منطقی می گوید که تقاضای اعاده حیثیت آنها مسخره است؟!

 آقای انبارلویی لابد فکر می کنند که نقض حکم محکومیت نشاط لطفی بوده است که از طرف دستگاه قضایی دوستان ایشان در حق اهل نشاط صورت گرفته است و آنها باید شاکر هم باشند و بروند حرف زیادی هم نزنند! بنابرین ایشان خود دارد به غیر قضایی بودن نقض حکم حکم می کند. وگرنه چه معنا دارد که متهمان و محبوس شدگان را از تقاضای اعاده حیثیت بترساند؟ او تهدید می کند که: “اگر اینگونه اظهارات طلبکارانه ادامه یابد واکنش های حوزه های علمیه و دانشگاه و مردم در نماز جمعه ها را در پی دارد.” می بینید که آقای انبارلویی طوری حرف می زند که انگار بسیج این واکنش ها در ید ایشان است. اما ایشان باید از خود بپرسد اگر حکم قضایی است چه جایی برای واکنش می ماند؟ مگر حوزه های علمیه و مردم نماز جمعه خوان نهاد قضایی اند؟ مگر ایشان نمی داند که کار قضا باید از مسیر قضایی طی شود؟ خوب است که آقای انبارلویی به اندازه کافی دوستان قدرتمند در دستگاه قضایی دارد که اگر لازم شد از مسیرهای تا کنون طی شده باز هم نشاط را به دادگاه ببرند. ولی ایشان گویی چندان به قدرت این دوستان مطمئن نیست یا از نحوه استفاده از قدرت آنها راضی نیست که پای واکنش این و آن را به میان می کشد.  

آقای انبارلویی بجز این خط و نشان ها ظاهرا استدلالی هم برای خود و خوانندگانشان مطرح می فرمایند اما این استدلال سخت مغالطه آمیز است و بر آن هیچ حکم حقوقی نمی توان سوار کرد. او به شمس الواعظین یادآوری می کند که در یادداشتی در نشاط رسما از مقاله حسین باقرزاده در باره اعدام و قصاص عذرخواهی کرده است. پس نمی تواند از حکمی که مبتنی بر آن خطا داده شده است تقاضای اعاده حیثیت کند. اما خود توجه نمی کند که عذرخواهی و پذیرش خطا ربطی به محکومیت و زندان رفتن ندارد. اعاده حیثیت یک اصطلاح حقوقی و قضایی است و تقاضای آن حق کسی است که بنادرست متهم و محکوم و زندانی شده است. عذرخواهی کجا و زندان کجا. شما همیشه می توانید به اختیار خود بر این اساس که اشتباه کرده اید یا بنا به مصلحتی دیگر عذرخواهی کنید. اما هر کسی را که عذر خواست به زندان نمی اندازند. حکم قاضی با عذرخواهی زمین تا آسمان تفاوت دارد. بحث در این است که آن عذرخواهی می توانسته درست باشد اما حکم قاضی می توانسته همچنان اشتباه باشد. مرجع قضایی آن حکم را نقض کرده است. حکمی که تبعات سنگینی برای متهمان محکوم شده داشته است. آقای انبارلویی فرق یک عذرخواهی اخلاقی را با یک حکم قضایی نمی داند؟ یا عمدا این دو را به هم می آمیزد تا رقیبان سیاسی را ساکت کند؟ 

 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن