گاه
در التهاب لحظه های آبی
شیشه دل
آنچنان نازک می شود
که می ترسم
تصویر عشق از پشت آن
بر چشمان نامحرمان
آشکار شود.
گویی هیاهوی سینه ام
چون بانگی بلند
به گوش همگان
می رسد.
“آیا شنیدید؟”
“آیا به چشم چیزی دیدید؟”
نه! به غوغای خویش اندرند.
هراس را فرو می نهم
دوباره
در انگاره های آبی غرق می شوم.
از: ف ص ل حضور