یهودیت ارتدکس ومسیحت کاتولیک که در بطن اروپای متجدد زیسته و همپای تحولات آن موجوار پیش و پس رفتهاند، هنوز نتوانستهاند حقوق بشر را در مقام بنیانی برای شریعت خود بپذیرند. هنوز هزاران نفر در افریقا به سبب تقلید از فتوای پاپ به ایدز دچار میشوند و جان خود را از دست میدهند. زنان یهودی ارتدکس با کلاهگیس به فضای عمومی میآیند تا گیسوان خود را از نامحرمان بپوشند. بنابراین، رو به تجدد رفتن جامعه به معنای آن نیست که خودبهخود شریعتمداران به فکر انطباق شریعت با حقوق بشر خواهند افتاد. حقوق بشر برساختهی آدمی است اما اهل ایمان به آسانی نمیپذیرند که شریعت نیز صنعتِ بشر است و میتوان به حکم عقل و عرف آن را پالود و پیراست.
دانش اصول فقه از نظر معرفتشناختی منسوخ است. ناگزیر فقهی که بر این اصول استوار شود نیز اعتبار علمی ندارد. تا زمانی که فقهیان به تحولات جدید در زمینهی زبانشناسی، تاریخ، انسانشناسی، فیلولوژی یا زبان شناسی تاریخی، هرمنوتیک، خوانش انتقادی متن و به طور کلی مباحث نقد ادبی توجه نکنند نمیتوانند اصول فقهی معتبر تدوین کنند. باید بار دیگر تأصیل اصول کرد. اصول تازهای برای فقه تدوین کرد.
برای همخوان کردن فقه و حقوق بشر، نه تنها لازم است درک فقهیان از مقولههایی مانند «حق» و «بشر» از بنیاد دگرگون گردد که باید مفهوم «خدا»، رابطهی او با انسان، «متن» و افق انتظارات از آن، «عقل»، اعتبار و کارایی آن، «عرف» گستره و نقشاش، «عدالت» و نسبت آن با تشریع، و سرانجام «امضایی» بودن بسیاری از احکام شرعی و پیامدهای فقهی آن باید در پرتو دانشهای جدید بازبینی و عیارسنجی شود.
برای نمونه، در فقه، خدا «ارباب» و «مولا»ست و انسان «عبد». اگر کسی رابطهی خدا و انسان را «ارباب و بنده» بداند نمیتواند فقهی همسنخ با حقوق بشر تدوین کند.
همچنین اگر گمان رود انسان قادر به فهم کامل و مطلق دستور یا سخن خداست، بسیاری از احکام ضد حقوق بشر میتوانند مشروعیت پیدا کنند. اصلاح قانون شریعت بدون اصلاح تصویری که ما از خاستگاه و سرچشمهی این قانون – خدا – داریم سعی باطل است.
فقه موجود میان سخن شفاهی و سخن نوشتاری فرقی نمینهد. قرآن به صورت شفاهی بر پیامبر وحی شده و برای همیشه از دسترس آدمی دور افتاده است. مصحف امروز، تدوینشده در دوران عثمان است. به صد شکل دیگر نیز میتوانست تدوین شود. همچنین، تبدیل سخن شفاهی به سخن نوشتاری حتا اگر با امانت کامل و ترتیب دقیق هم صورت گیرد، معنا را سراسر دیگر میکند. ما دیگر نه در عصر پیامبریم و نه میتوانیم به خوبی دریابیم این سخنان در چه سیاق اجتماعی و سیاسی بیان شده است. ما مخاطب واقعی پیامبر نیستیم. بنابراین بر پایهی متنی نامقدس نمیتوان قانونی مقدس استخراج کرد. تا فقهیان متونِ مقدسانگاشته شده را تاریخی ننگرند، فقه زیر و زبر نخواهد شد.
بنابراین نمیتوان حقوق بشر را با چند فتوای جدید وارد فقه کرد. حقوق بشر به مبانی فلسفی و حقوقی نوآیین تعلق دارد. فقه باید به سمت رویارویی معرفتی با آن مبانی برود تا نسبت تازهای با حقوق انسان برقرار نماید.
ما چه بخواهیم چه نخواهیم دیگر سنتی نیستیم. سنتگرایان ما به همان اندازه مدرناند که سنتستیزان. گرچه هم سنتگرایی از دریچه معرفتی بیراهه است هم سنتستیزی. ما نیازمند آگاهی از موقعیت خود و سنجش مدام نسبتمان با سنت هستیم. در نتیجه ما همیشه محکوم بدانایم که از جایگاه تاریخی امروز به پیشینهی فرهنگی خود بنگریم. ما نقطهی ایستادن و چشم دیدن را از امروز میگیریم. ابزارهای نقد و دستگاههای مفهومی به جهان مدرن تعلق دارند. این منظومهی فکری تجدد است که به ما امکان میدهد با فهمهای تازه از سنت، آن را از ایستایی درآوریم و پوینده و زنده کنیم.
فکر میکنم اساساً دشوار است فرض کنیم خدای قانونگذار میتواند متنهایی را مشروعیت دهد که خشونتزا نباشند. در اسلام خداوند تنها خالق موجودات از عدم نیست، بلکه شارع مقدس نیز هست. پیوند خدا و قانون سخت خطرناک است. خدا یعنی بالاترین قلهی تقدس. اگر چنین موجودی قانونگذار باشد، قانونی ثابت و فراتاریخی پیش خواهد نهاد. قانونِ مقدس، انسانیت آدمی و تاریخمندی و سرشتدگرگونشوندهی او را نادیده میگیرد. قانون باید به تناسب تحول جامعه و انسان توانایی تغییریافتن داشته باشد.
انگارهی «شارع مقدس» قانون را قدسی میکند و بر امکان تولید خشونت میافزاید. زیرا قانون ثابت خلاف سرشت آدمی است و جز با زور اجراشدنی نیست. ناکارآمدترین قانون آن است که بر آدمی و نیازهای نوشوندهی او چشم بپوشد اما از او انتظار سرسپردگی و فرمانبرداری داشته باشد.
سنجش نقادانهی مفهوم «شارع مقدس» میتواند راهی برای تأویل تازهی متن بگشاید.
اگر خداوند به مفهومی که بشر امروز از «عقل» و «عدل» درمییابد حکیم و عادل است، نمیتواند به فقه موجود که بنیاد تبعیضهای گوناگون میگذارد مشروعیت بخشد. پس همانگونه که منزه بودن خداوند اقتضا میکند او را از صفتهای انسانی بپیراییم و آیات را بر این مبنا تأویل کنیم، حکمت و عدل الاهی هم اقتضا میکند دستورهای قرآن را که شائبهی تبعیض دارند، تاریخی بدانیم و گوهر اخلاقی آن را که ورای تبعیضهاست کشف نماییم.
* گزاره هایی از گفتگوی مهدی خلجی با خبرگزاری هرانا