شجاعت نقد کردن داشته باش

سعید حنایی کاشانی

مهدی چندی است که پرشتاب می‌نویسد و پروایی از آنچه می‌نویسد ندارد. و این هم خوب است و هم بد. خوب است چون اندیشه‌های خود را با صداقت تمام و بی هیچ پرده‌پوشی بیان می‌کند و بد است چون اندیشه‌های او ممکن است بسیار خام و غیرانتقادی باشد. زبان و قلم گاهی بدجوری آدم را «لو» می‌دهند و اگر آدم مواظب نباشد فقط جلوی دیگران نیست که «لو» می‌رود، چرا که گاهی طوری «لو» می‌رود که اگر خودش نیز بفهمد، آن وقت شاید حتی نتواند با خودش کنار بیاید. شاید این خصوصیت وبلاگ باشد که این قدر شتاب‌زده است و دائم می‌خواهد ذهن ما را بمکد و هرچه در درون است بیرون بریزد. اما به هر حال انسان «لو» می‌رود چه با زبان و قلم و چه با عمل، چه با تأخیر و چه با شتاب. هیچ موجودی نمی‌تواند در این جهان «پنهان» بماند، چرا که به معنایی خود «وجود» چیزی جز «آشکارگی» نیست. جهان طبیعت به معنایی «آشکارگی» خداست و جهان انسانی «آشکارگی» انسان. و از همین روست که تأویلی «دینی» از خلقت و انسان همین است که خداوند همه‌ی انسانها را آفرید تا «معلوم کند کدام یک پرهیزگارترند» و سپس «بهشت و دوزخ را از آنان پُر کند». اما اگر گریزی از آشکارگی نداریم، دست کم از این فرصت سود جوییم و ببینیم در گفتن و نوشتن و عمل کردن چه چیزی را آشکار می‌کنیم و چگونه می‌توانیم خود و جهان اطراف‌مان را بفهمیم و در صورت توان تغییر دهیم.

برای فلسفه هیچ چیز مهمتر از این نیست که آدمی هر اندیشه‌ای را بتواند بیازماید. «خط قرمز» برای فلسفه معنا ندارد. چه چیزی می‌تواند برای «اندیشه» خط بگذارد؟ از همین روست که «آزادی» برای پیشرفت در «فلسفه» اساسی است. در جایی که آزادی وجود نداشته است «فلسفه» نبالیده است و این را تاریخ به خوبی گواهی می‌کند. این سخن بسیار درستی است که «آزادی مقدم بر فلسفه» است. با فلسفه شاید نتوان به آزادی رسید، اما با آزادی می‌توان به فلسفه رسید و با «فلسفه» می‌توان از آزادی پاسداری کرد و البته با فلسفه نیز می‌توان به پیکار با «آزادی» رفت. بنابراین ابراز عقیده برای فلسفه بسیار مهم است، اما مهمتر از ابراز عقیده شجاعت در «نقد» عقیده است. چه بسا جامعه‌ای آزاد باشد، اما افراد از ابراز عقیده‌ی خود خودداری کنند. قضیه‌ی سقراط همین بود که چگونه افراد را وادار به ابراز عقیده کند تا بعد بتواند کار انتقادی خود را انجام دهد. سقراط تهمت «منافق» را به جان خرید، تا افراد در مقابل او شرم نکنند از گفتن آنچه در دل دارند (همان که ما معمولاً ترجمه می‌کنیم «تجاهل»، چون سقراط خود را به نادانی می‌زد تا دیگران را تحریک به ابراز عقیده کند، و حال آنکه در عمل معلوم می‌شد که سقراط داناتر از هرکس دیگر است. این را برخی به پای «دورویی» و «نفاق» سقراط می‌گذاشتند). اما انتقاد بعدی سقراط نیز دشمنی برانگیخت و او را به پای مرگ برد.

من گمان می‌کنم که امروز نوشته‌های «وبلاگها» فرصت خوبی برای کار بستن تفکر انتقادی است، و کلی ابراز عقیده می‌توانی بیابی، بی‌آنکه مجبور باشی مانند سقراط زحمت زیادی بکشی تا کسی را به سر حرف بیاوری. اما گرچه بخشی از کار آسان است، اما بخش دشوار دیگر باقی است و آن اینکه نخست باید فیلسوفی همچون سقراط باشی، متبحر در دیالکتیک، و بعد آن قدر وقت داشته باشی که به این کار بپردازی و بالاخره آن قدر شجاع باشی که از رنجاندن و دشمنی کسان نیز نگران نباشی.

از: فل سفه در نقد انقلاب و سیبستان

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن