تنها کلمات است که می ماند

از کارهای اکرم ابوییاکرم ابویی در تازه ترین مجموعه از کارهای طراحی خود ترکیب معناداری از انسان و کلمات را انتخاب کرده است. طرحهایی ساده در پیچیده با کلمات اعلامیه حقوق بشر.

کتاب طرحهای او اصلا همین نام را دارد: حقوق بشر*. همراه با طرح های او ما بندهایی از اعلامیه را به زبانهای مختلف می خوانیم گاه فارسی گاه آلمانی یا انگلیسی.

شیوه ترکیب کلمات با طرحها می تواند تعابیر گوناگونی را تداعی کند. کلماتی که گاه مثل شلاق روی سر و سینه طرح نقش شده است و گاه به طرح حاشیه زده یا آن را قاب گرفته است. گاه نیز کلمات تمام طرح را پر کرده است طرحی که خود به دو خط نقش پرداز خلاصه شده است؛ در همین حد که ببینیم این انسانی است که خم می شود یا آن زنی است که با چشمانی پرسان به گوشه ای کز کرده است.

زنها در کار اکرم ابویی شاخص اند. از پس طرحهای او و به هدایت نقش های تجریدی و بی نهایت ساده شده او می توان صورت و تن زنان را دید که عشق می ورزند یا عریان اند – از شرم یا از اتهامی. و گاه نیز زنی را می بینیم که می توانیم از پس چهره مغموم اش سرنوشت یک روسپی را بخوانیم.

مردها هم هستند. گاه سازی در دست دارند. گاه نیمرخ شان تو را به یاد نویسنده ای می اندازد از آنها که رفته اند یا کشته شده اند یا دق کرده اند.

طرحهای او آدمهایی، زنان و مردانی، را نشان می دهد که برای فکرشان یا برای عشق شان یا برای زندگی دلخواهشان در تنگنایند. آنها مثل مرغان قفس می مانند. هیچ کدامشان نمی خندند. همه انگار کسی یا چیزی را از دست داده اند؛ گنگ و مات به جایی خیره شده اند: روزنه ای در سلول شاید یا نقطه نامعلومی در آینده. آنها بیشتر تک و تنها هستند و فقط بعضی وقت ها با دوستی یا جفتی ترسیم شده اند.


اکرم ابویی دو سه عکس هم در میان کارهایش آورده است که با روش کولاژ و یا به شیوه عکس -نقاشی کار کرده است. این به نحوی یادگار دوره قبلی کار اوست که می توان آن را “دوره روزنامه” خواند.

در کارهای مجموعه پیشین او چهره هنرمندان بنام ایران و جهان شاخص بود که با قطعات روزنامه آمیخته شده بود یا اصلا روی روزنامه کار شده بود. تاکید دیروز او بر روزنامه به عنوان نقشمایه آزادی بیان در مجموعه اخیرش به قانون جهانی آزادی بیان و انتخاب رسیده که همان اعلامیه حقوق بشر است.

به تناسب بزرگتر شدن حیطه فراگیری این اعلامیه که حال متن آن نقشمایه تازه کارهای او شده است، چهره ها در کار طراح نیز از شاخص بودن و تطبیق شدن بر این و آن شخصیت خارج شده است تا بدون اینکه اشاره به کس خاصی باشد همه کس را در بر بگیرد. این است که تجریدی یا آبستره بودن بر این کارها غلبه دارد.

او در تجرید خطوط کار خود تا آنجا پیش رفته است که انگار آدمی چیزی نیست جز کلمات. خطوط گم می شود تا کلمه خود را بهتر نشان دهد. کلماتی که حق آدمیزاد را تضمین می کنند. انگار بشر چیزی جز خواهش این حق نیست. حقی که با کلمات بیان می شود. همقدم با این بیان است که طرحهای پیشین او که در آمیخته ای از انسان و کلمه بود ساده و ساده تر شده اند تا تنها کلمات بماند. او گویی شعر فروغ را که می گفت تنها صداست که می ماند این بار بر عرصه نقاشی تطبیق داده و همان نقش را نیز تا حد کلمه شدن که جوهر آن صداست خلاصه کرده است تا بگوید تنها کلمات است که می ماند. تا بگوید که انسان کلمه است.

* گزیده ای از کارهای او را اینجا ببینید

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن