اقلیت حاکم اعتباری ندارد. سرمایه اجتماعی خود را تا ته مصرف کرده و سوخته. پس منطق می گوید مخالفان باید اعتماد ایجاد کنند و بر سرمایه اجتماعی خود بیفزایند. اما تا اینجا فقط امثال تاجزاده و میثمی و مدنی چنین کرده اند. براندازان همان راه اقلیت حاکم را می روند -عجیب نیست؟
به عبارت دیگر، براندازان آینه گذاشته اند مقابل ولایی ها و کیهانی ها و دقیقا همان کارها را می کنند: معرکه گیری، برچسب زنی، فحاشی، ترور شخصیت، همه بد ما خوب، نخبه ستیزی، درک بدوی از آزادی بیان، فرهنگ گله ای، پروپاگاند رسانه ای شبیه ۹ دی و قس علیهذا!
قدرت ولایی ها از بیت می آید و سپاه و پول پاشی و رانت دهی و سیاهی لشکر جمع می کنند. قدرت براندازان هم از منابع مشکوک و پول پاشی و رانت دهی می آید و سیاهی لشکر جمع می کنند. قدرت مردم جای دیگری است. آینده را مردم می سازند. نه ولایی نه برانداز.
تنها هنر ولایی ها تخریب ایران و اعتمادسوزی و فرصت سوزی بوده است. و این دقیقا هنر براندازان هم هست. از همین الان به تخریب چهره های ملی ما پرداخته اند و برای همه ما غیر از خودشان شمشیر کشیده اند. این ضدمردمی ترین روش است. اعتبار براندازان به اندازه اعتبار ولایی ها ست. بی اعتباری!
من به تاجزاده و میثمی و مدنی و ستوده و صمیمی و امثال این چهره ها نگاه می کنم فرهنگ ایران را می بینم. خرد ایرانی را می بینم. ایمان و صمیمت و ایثار می بینم. به براندازان که نگاه می کنم هیچ نشانی از فرهنگ ایرانی نمی بینم. فاند و حسابگری و رنگعوضکنی و ناتوانی از ارتباط می بینم.
هر قدر مخالفت با نظام در داخل متکی به ایده های آینده ساز و فراگیر و دربرگیرنده همه اقشار ایرانی است و خاصه بر طبقه متوسط تکیه دارد، ولایی و برانداز متکی به اوباشیگری و فاشیسم و زور مطلق اند و عوامفریب. هر دو قدرت/زور را می پرستند. آینده ایران را حاکمیت ملی می سازد نه زورپرستی!
خلاصه کنم: ولایی ها مرتجع اند. در عهد حجر و قجر زندگی میکنند. براندازان هم مرتجع اند. حداکثر آمال شان عصر رضاخانی است. عصر زور! اما ایران و شهروندانش خود را در آخرین جنبش اجتماعی نشان داده اند: جنبش سبز؛ مدرن ترین و مدنی ترین جنبش معاصر. رای من کو یعنی مرا نمی توانی حذف کنی! ایران از آن همه ما ست. حضور همگان ام آرزو ست!