دیشب برای خوابگرد که از توقیف روزنامه کارگزاران نوشته بود و به نهج البلاغه پناه برده بود کامنت کوتاهی گذاشتم که برادر زمان ارجاع به نهج البلاغه برای این حرفها گذشته است. باید ارزشهای دیگری پیدا کرد. ارجاع به سخن امام علی وقتی ارزش دارد که هنوز بتواند دل یکی از آن عاملان توقیف را بلرزاند. وقتی ارزش دارد که اصلا این ارزش میان ما مشترک باشد که به علی باید اقتدا کرد. اگر نه یاسین خواندن می شود به گوش کسی که فرق قرآن با شیطان نداند.
توقیف کارگزاران مرا هم متاثر کرد. نه از آن جهت که تازگی داشت و غیرمنتظره بود. نه. بعضی چیزها گاه معنای تازه ای پیدا می کنند بدون اینکه آن معنا مستقیم از خود آنها برآید. وگرنه فرقی میان این با بسته شدن شرق و شهروند امروز و دیگر و دیگران نیست. اما گاهی یک خبر اهمیت فوق العاده ای پیدا می کند. چون فضا دیگر است. وگرنه شلیک هر گلوله ای به جنگ ختم نمی شود. آن گلوله ای که آغازگر جنگ می شود در فضایی شلیک شده که دیگر همان تک گلوله همیشگی نیست. جنگی را با خود حمل می کند.
من نمی خواهم داستان و تاریخ بگویم همه می دانید که بر روزنامه نگاری ایران چه رفته است و می رود. این اواخر برخورد با محمد قوچانی هم سخت غیراخلاقی و نامنصفانه بوده است. اما همه اینها که به ظاهر واکنشی بر نمی انگیزد به ظهور نشانه های تازه ای انجامیده است که نشان از نوعی بازاندیشی بنیادی دارد برای تغییر در وضعی که داریم. وضعی که در آن جملات بی معنا شده است شعارها کاریکاتور شده است مقامها طعمه شده است قدرت تقدیس می شود و به بت اعظم تبدیل شده است و اراذل ناس به خیال خود بر همه مسلط شده اند و مثل آن پیرمرد خنزر پنزری در داستان سندباد بحری قرار ندارند از شانه و کول ما پایین بیایند.
نمونه تازه ای از مسخره شدن و کاریکاتوری شدن همه ارزشهای مدعیان و سینه چاکان دین و اخلاق مساله غزه است. آنقدر رفتارها و ادعاها بی معنا و بی منطق و بی پشتوانه است که دیگر فرقی نمی کند کی چه می گوید. این مدعیان در نوعی شناوری محض معنا غرق شده اند. یادداشت دیروزی ابراهیم نبوی از آن معدود کارهای او ست که می توان در واسازی این بی معنایی سند تاریخی اش دانست. چراغ خرد خاموش است. اینجا از کدام ارزش باید حرف زد؟
به نظر من این بن بست ناشی از عدم مفاهمه میان مردم خردگرا و دولت خردگریز نشان می دهد که نمی توان از ارزشهایی که همین خردگریزان مدعی آن اند سخن گفت و به همانها استناد کرد. خردگریزی که کمابیش با افت و خیزهایی در سی ساله گذشته جریان داشته و قوت یافته و اکنون بر مسند هم نشسته است همه ارزشها ما را بی ارزش کرده است. رونق ارزشها را برده است و هر چه در این سفره بوده را خرج کرده یا بلعیده یا حراج کرده یا به زباله دان ریخته است. اشتباه مهلک مدعیان دین و اخلاق این بوده و هست که که ارزشها به دلیل عمومیتی که دارند ارزش دارند. نمی توان آنها را به گروه خاصی محدود کرد که تشخیص شان دهند و مدافع شان باشند و باقی را از دایره عمومیت آنها راند. نتیجه چنین خطایی به هر دلیل سیاسی یا عقیدتی که صورت گیرد همین می شود که ارزش مشترکی باقی نمی ماند میان مدعیان و رانده شدگان. مدعیان دین و اخلاق به این ترتیب حتی در دایره ملی کشور خود نیز اعتبار نخواهند داشت چه رسد به دایره بزرگتر منطقه ای یا جهانی. زمانی مردم ایران یا منطقه و جهان از کاری به وجد می آیند و آن را پشتوانه می شوند که میان دو طرف ارزشهای مشترکی وجود داشته باشد.
به نظر من روشن است که دیگر نمی توان با خردگریزان فارغ از اینکه برای خردگریزی شان چه بهانه و توجیهی دارند و می آورند مفاهمه داشت زیرا که ارزش مشترکی میان ما نیست. آنها حتی قرائت ما را از قرآن و حدیث هم نمی پذیرند. دین آنها دین دیگری است.
سالهای اول انقلاب کتابی در همه کتابفروشی ها و بساطی ها عرضه می شد که به گمانم اصغر حاج سیدجوادی نوشته بود و نام بامعنایی داشت: ارزیابی ارزشها. این کتاب در ردیف بسیاری کتابهای دیگر آن دوره تمام ارزشهای ایرانی را تا قبل از انقلاب دگرگون کرده بودند. بدون آن تغییر اجتماعی بزرگ غیرممکن بود. تمام دعوا بر سر ارزشها ست. همه قصه جنبش ۱۹۶۸ هم همین بود. دعوا بر سر ارزشها بود. ارزشهای بی ارزش شده یا از رونق افتاده یا دستمالی شده و ارزشهایی که مثل چراغی که یه عالم نفت توشه آماده اشتعال بودند. سخن من ساده است: باید از راه مدعیان نرویم. راه خود را پیدا کنیم. منطق آنها را به خودشان واگذاریم و منطق خود را برفروزیم. چراغ هایی را روشن کنیم که آماده اند اما به خیال اینکه برق انرژی هسته ای می رسد گوشه انبار مانده اند. این را باید رها کرد. چراغ با دروغ روشن نمی شود. راه راستی را دنبال کنیم. سی سال دروغ و ادعا شنیدن کافی است. هر قدر فرصت داده ایم کافی است. حالا باید به خودمان فرصت بدهیم. قدم اول برآمدن از چنبر خردگریزی و خردگریزان است. ناامید شدن از ایشان است. دل ندادن به عشوه آنها ست. روشن کردن چراغ خرد است. تا همه ارزشها را دوباره ارزیابی کند. خرد روشن. خرد مشتعل. عقل سرخ.