افسانه عقیم بودن زبان فارسی

 یادداشت من در باره نگاه دکتر باطنی به زبان فارسی از دایره دوستان مخاطب سیبستان بیرون رفت و ناچار سوء تفاهماتی برانگیخت. این از آن جاهایی است که باید گفت برای خدا لینک ندهید! بخصوص در محلهای عمومی و پر رفت و آمد که اظهارنظر برخی کاربران شان اینطوری است که بله من نه آن را خوانده ام و نه این را اما به نظر من…! می فهمم که بسیاری به این مباحث علاقه مندند اما برای فهم استدلالها و همزبانی و نقد آرا باید حداقلی از اشتراک در مفاهیم و دانش پایه وجود داشته باشد. باری از حسن نظر دوستان و لینک دهندگان سپاسگزارم و یقه گیران و معرکه سازان را هم که بیشتر به من قال نظر دارند تا ماقال و حساب شان با آدم همیشه روشن است هر چه بگوید عذر می نهم اما برای تبیین برخی مسائل و پاسخ به شماری از سوالهایی که از سر بحث جدی پرسیده شده یک دو نکته را توضیح می دهم. بیشتر از آن مجال نخواهد بود:
من گفته ام که نظر دکتر باطنی در اینکه از محدودیت توانایی فارسی در اشتقاق به عقیم بودن فارسی استدلال کنند مخدوش است. خب این موضوع نیاز به استدلال فراوان ندارد. زیرا زبانها به اقسامی طبقه بندی می شوند از جمله به ترکیبی و اشتقاقی. مثلا فارسی ترکیبی است و عربی اشتقاقی. بر سخن ایشان ایرادهای زیادی وارد است از جمله بر اساس نظر ایشان:
 هر زبان ترکیبی مثل فارسی عقیم است
همه زبانهای رشدیافته امروزی اشتقاقی اند
تنها راه زایا بودن یک زبان قدرت آن در مشتق سازی است
عقیم بودن یک زبان عمدتا از ناحیه عقیم بودن آن در واژه سازی (اشتقاقی) رخ می دهد
عقیم بودن یا نبودن یک زبان یک مساله درون زبانی است و در مثل به حاملگی می ماند
اگر زبانی عقیم شد برای ابد عقیم شده است

به نظر من این گزاره ها همگی نادرست اند. می توان گزارش زیر را صورت صحیح گزاره های فوق دانست:
عقیم بودن زبانی ربطی به ساختار اشتقاقی یا ترکیبی زبان ندارد. نمی توان زبانی را به دلیلی داشتن ساختار معینی بالکل عقیم شمرد. مثلا ژاپنی تعداد مصوتهایش ۵ است و فارسی ۱۱. این هیچ معنای خاصی ندارد. شیوه نگارش ژاپنی یکی از دورترین شیوه ها از نظم نحوی زبان انگلیسی است. این هم هیج به آن معنا نیست که ژاپنی زبانی عقیم است و ترجمه از انگلیسی و ارتباط با جهان مدرن در آن ناممکن است. زبان آلمانی هم زبانی ترکیبی است و به قول آشوری قدرت ترکیبی شگرفی دارد. خب از نظر باطنی مسلما آلمانی عقیم نیست. اگر نباشد حکم ایشان هم باطل است.

همه زبانهای رشدیافته هم اشتقاقی نیستند مثل همان نمونه آلمانی و تنها راه زایایی زبان در اشتقاق نیست. ایشان خود هم اذعان دارد که واژه مسافر و توریست زبان است اما باز وقتی به واژه سازی می رسد عقیم بودن فارسی را از همان عدم توانایی به زعم خود در اشتقاق می داند. مهمترین اختلاف کسانی مانند من با اقای باطنی اینجاست که ایشان به جامعه زبانی توجه چندانی نمی کند. از رای ایشان بر می آید که زبان می تواند عقیم باشد. اما واقعیت این است که زبان عقیم نمی شود مگر مردم اهل آن زبان عقیم شده باشند. و من نمی بینم که اهالی زبان فارسی سترون شده باشند. خود ایشان هم قبول دارد که زبان مترجمان و نویسندگان و روزنامه نگاران ما رشد کرده است. پس چگونه ممکن است مردم عقیم نباشند اما زبان عقیم باشد؟ من منکر مشکلات در نثر فارسی نیستم. اما اگر طرح مشکل چنین باشد هرگز به راه حلی نمی رسیم. ایشان از اصلاخ خط و زبان ناامید است. طبیعی هم هست. چون با این نوع تحلیل مشکلات هیچ راه حلی هم باقی نمی ماند. اما سخن من این است که ذهن باید عوض شود زبان هم عوض خواهد شد. اولین چیزی هم که باعث تغییر ذهن می شود گسترده کردن جهان زبانی مان و نقض عادات بر اساس همه جانبه نگری است. اگر راه حل پیدا نمی کنیم همیشه به این معنا نیست که راه حل وجود ندارد. معمولا به این معنا ست که داریم در تحلیل به خطا می رویم. یک پایه مهم خطا رفتن هم این است که فکر کنیم ما اولین و آخرین مردمی هستیم که دچار این مشکلات شده ایم.

نمی خواهم تطویل بدهم. از آن دو نکته فقط یک نکته را گفتم. نکته دوم مربوط است به اینکه ما یک متن را چکونه می فهمیم که می گذارم برای یادداشتی دیگر. اما همین جا در تحکیم این استدلال که اهل زبان باید زایا باشند تا زبان زایا باشد خوب است دو شاهد بیاورم: همان شکسپیر که دکتر باطنی ادعای عجیبی در باره اش کرده است به تنهایی ۳۰۰۰ واژه و تعبیر تازه وارد زبان انگلیسی کرده است. این یعنی چه؟ یعنی زبان را اهل زبان می سازند. و از میان آنها طبعا آن گروه که به زبان بجد می اندیشند یعنی شاعران و نویسندگان و اندیشمندان و دانشمندان. در باره این آخری هم بد نیست به پانویس آخر مقدمه آشوری بر فرهنگ علوم انسانی اش توجه کنید که تکه ای ترجمه است از کتاب سیمون پاتر (Language, Penguen, 1969) :

سر آیزاک نیوتون نخستین کسی بود که centrifugal و centripetal را به کار برد. از قلم نویسندگان دوره نیوتون واژه های بسیار جاری شده است. آمدن colonial, colonization, diplomacy, expenditure, federalism, financial, municipality کار ادموند برک است. کالریج intensify, pessimism, phenomenal را شناساند. جرمی بنتام از خیر جامعه the good of community سخن گفت و ترم commuinty را برای مردم یک کشور به کار برد. همو بود که واژه international را با پوزش خواهی صمیمانه به کار برد! ویلیام ویول همین گونه  بابت واژه هایی چونphysicist و scientist که تا ان روز کسی نشنیده بود پوزش خواست و در کتاب علوم استفرایی نوشت: از آنجا که نمی توانیم physician را برای پرورندگان phyisics به کار بریم ما آنان را physicist نامیده ایم. ما به نامی برای پرورندگان علم در کل نیازمندیم. من می خواهم آنان را scientist بنامم.

می بینید که واژه ها ساخته نیازهایند و برامده از ذهن دانشورانی که آن نیازهای تازه را درک می کنند. زبان یک مجموعه بسته و ایستا نیست تحرک آن به زبان-وران بستگی دارد. در خود فارسی تحولات عظیمی در همین صد ساله به وجود آمده است که ناشی از تلاش کسانی است مانند فروغی و ارانی و طبری و آشوری و آریان پور و حق شناس و ادیب سلطانی و خانلری و شفیعی کدکنی و شاملو و سمیعی و و مقدم و کیا و و پورداود و دوستخواه و شریعتی و سروش و فردید و آل احمد و دیگران و از جمله همین داریوش آشوری. بخشی از این تلاش ها در قالب دهها فرهنگ واژگانی کوچک و بزرگ در موضوعات مختلف منتشر شده اند و امروز واژه سازی به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده است. بی انصافی است که همه اینها را نادیده بگیریم و بگوییم زبان فارسی عقیم است. تازه این فقط در حوزه واژگان است اگر وارد بحث تعابیر بشویم دامنه بحث تعابیر تازه بسیار بسیار وسیعتر است. زبان فارسی یک موجود زنده و زایا ست. هر مشکلی داشته باشد عقیم نیست.  

———————————————————
این دو یادداشت هم هر دو از منطق چالشگرانه ای در نقد ارای باطنی بهره برده و خواندنی است:
ایرادهای باطنی به زبان فارسی؛ ایرادهای باطنی به خط فارسی

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن