Search
Close this search box.

مدرنیسم ایرانی و آلودگی بیان هگلی


آقای جامی، من امروز از «هنوز» به صفحه شما و یادداشت «مدرنیسم ایرانی: تبدیل دایره به خط» آمدم و با خواندن آن یاد سخنان کارل پوپر در یکی از گفت و گوهایش افتادم. در اینجا پاره ای را به طور کلی و با حاشیه نویسی هایی بازگو می کنم. اما چون نمی دانم کامنت شما چند حرف را پذیراست، با ایمیل برایتان پست می کنم تا اگر مایل بودید در اختیار خوانندگان «سیبستان» قرار دهید.

اما نظرات پوپر. پوپر معتقد بود که لفاظی، حرف های پیچیده و بی سر و ته زدن و حشو قبیح، سنتی است که از هگل بجا مانده و هایدگر آن را ادامه داده است؛ و از طریق این دو تن در تمام دنیا شیوع پیدا کرذه است. پوپر معتقد است که سخن گفتن و از آن مهمتر، نوشتن امر پُرمسئولیتی است؛ اصل و اساس است. مسئولیت یعنی آن که به گونه ای سخن برانیم و بنویسیم که اگر دیگران خطایی در سخنان ما دیدند، یا اگر در گفتارمان نادرستی هایی بود، به سادگی آن را دریابند و بتوانند نشانمان دهند. او در جایی دیگر درباره هگل می گوید: هگل زبان آلمانی را لکه دار کرد و آن را به تباهی کشاند. او باعث شد که در بسیاری از دانشگاه ها سنتی پدید آید که هر موضوعی هگل گرایانه بیان شود.

اما چنین طرز تفکری در مورد بیان مطالب، یعنی مطلب را پیچیده و دشوار – و بدین وسیله پُرجاذبه بیان کردن، نشانه بی مسئولیتی روشنفکران است. کسی نمی تواند به آنان ثابت کند که آنچه می گویند احتمالاً نادرست است، چون گفته هایشان نامفهوم است و همواره می توانند از زیر بار آن شانه خالی کنند. برای مثال در آثار هگل به خصوص در «فلسفه حقوق» او که شاید اثر اصلی وی بشمار آید، پیوسته بخش هایی یافت می شود که چنان مبهم و دشوار بیان شده که نمی توان دانست منظور واقعی هگل چه بوده است؛ و آیا اصولاً چیزی مورد نظر بوده است! این بی مسئولیتی است. به او نمی توان گفت: هگل عزیز! این مطلب نادرست است! چون روشن نیست که منظورش چیست، روشن هم نیست که درست یا نادرست است.

درباره هایدگر هم، که درمیان روشنفکران ایرانی، تا دلتان بخواهد هوادار دارد تا جایی که جلسات بزرگداشت و همایش برای او برپا می کنند، چند جمله از زبان پوپر بشنوید: چه کسی می تواند به هایدگر ثابت کند که آنچه او می گوید نادرست است؟ من می توانم نشان دهم که هایدگر ارسطو را غلط ترجمه کرده است. او با آنکه بخشی از گفته های ارسطو را تا اندازه ای درست به دست داده است، اما بعد چیزهایی به آن افزوده که فهم آن را برای مردم عادی غیر ممکن می کند.

اثبات این امر به سادگی امکان پذیر است: جملات ارسطو کاملاً ساده و روشن است. اما بعد هایدگر می آید و سیلی از کلمات پُرطمطراق ولی بی معنا به آن اضافه می کند که اصلاً در متن اصلی نیست. این کار به نظر من آلوده کردن کلام است. آلودگی بیان سخت فریبنده است. دربارهء آلودگی هوا زیاد صحبت می شود، به حق، اما در مورد آلودگی بیان سخنی در میان نیست. در حالی که آلودگی بیان مهمتر است، نه تنها به این دلیل که از آلودگی هوا پیشی گرفته است، بلکه به این دلیل که به مسئولیت روشنفکرانهء ما، به شرافت و وجدان ما لطمه می زند.

متأسفانه این شیوهء نگارش نکوهیده و مذموم در میان اکثر روشنفکران – یا بهتر بگویم: شبه روشنفکران ایرانی هم گسترش بسیار دارد؛ تا جایی که اگر کسی مطلب و منظورش را روشن و ساده بیان نمود، هگل وار و با تکبر می گویند: «اندیشه اش هنوز شکل نگرفته و دایرهء واژگانی او بسیار کوچک است». به نظر من هراس این دسته از روشنفکران – تأکید می کنم: شبه روشنفکران – بیشتر از آن است که مبادا از اهمیت و ارزشی که با تکرار طوطی وار این اصلاحات خودساخته و کج فهمیده، خود برای خود تراشیده اند، اندکی کاسته شود. به این خاطر مطلبی را که می توان خیلی روشن و واضح در یک صفحه نوشت، با جملات پیچیده، ولی بی معنا و توخالی در چند صفحه می آورند؛ با این امید واهی که از این طریق سخنانشان مهم و جذاب جلوه خواهد کرد.

من به عمد در این یادداشت از شخص یا اشخاص بخصوصی اسم نبردم تا احتمالاً هر کس این مطلب را می خواند، به خود و نوشته های خود نگاهی دوباره کند.

پایدار باشید و سربلند.
خسرو ناقد
 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن