نویسنده در مقدمه کتابش این سوال را مطرح میکند که آیا از نظر اخلاقی درست است که این دفترهای خاطرات علنی شود؟ و خودش پاسخ میدهد بله. چون یکی از همین دخترها در دفترش نوشته که تمام دوستهایش تمایل دارند که در پیری یا بعد از مرگشان دفترشان خوانده شود و همهٔ این مادموازلها دفترهایشان را با دقت در کنار کاغذهای مهم نگهداری کرده اند.
دخترهای صاحب دفتر خاطرات همگی از خانوادههای اشراف یا نجیبزادهٔ فرانسوی بودند و مربیانی داشتند که با تربیت مسیحی پرورششان میدادند و به آنها میآموختند که برای آینده سه راه در پیش دارند: ازدواج، تجرد برای همیشه و راهبه شدن. به همین دلیل نویسنده کتاب معتقد است که این دفترها را نمیتوان آیینهایی دانست که خصوصیات روحی حقیقی نویسنده را منعکس میکند، چرا که این دخترها همه برای خود الگویی داشتند که باید دنبال میکردند و در حقیقت "من" آنها از پیش نقاشی شده بود.
برای من خیلی جالب است که صد و پنجاه سال پیش که زندگی فرانسویها مملو از حجب و حیا وتابو بود، دخترها مایل بودند کسی روایت زندگیشان را بخواند.نویسنده میگوید که این دخترها خیلی کم از قیافهشان حرف میزدند و تقریبا هیچوقت از بدنشان حرف نمیزدند. فقط در این بین یک نفر پیدا شده که به وضوح از بدن و تجربیات بدنیش مینویسد.(این من را یاد وبلاگهای خودمان میاندازد، البته وبلاگهایی که با نام واقعی نویسندگانشان نوشته میشوند).
کلر: دفترخاطرهام را مثل یک موجود زنده و مهربان دوست دارم. اطرافیانم درد و رنجهای روزانه من را خوب درک نمیکنند. این برگه های سفید حرفهایم را خوب گوش میکنند، هیچ چیز را فراموش نمیکنند و با من مخالفت نمیکنند. سکوت میکنند و در دردهایم شریک میشوند و اینها نشان میدهد که حرفهایم را میفهمند و با من همدردی میکنند. هر وقت بخواهم هستند. این دفتر خاطرات یک دوست واقعی است. شاید فقط یک اشکال داشته باشد و آن اینست که به من فرصت خودپرستی میدهد، چرا که من در اینجا فقط خودم را به نمایش میگذارم.
لوسی: الیزابت میخواست پرترهای را که از او کشیده بودم ببیند و چون من دفترم را به او ندادم، به من گفت که بالاخره روزی دفترم را خواهد دزدید. اگر من خاطراتم را مینویسم فقط برای خودم مینویسم. هر چیزی که دوست دارم در آن مینویسم. حتی مامان هم نمیداند که من یک دفتر خاطره دارم. چون در آن صورت میخواست آن را بخواند. و دفتر خاطره من تبدیل به یک تکلیف میشد نه محرم اسرار. نه، هیچ کس دفتر من را نخواهد خواند،من اینها را مینویسم تا وقتی که ییر شدم بخوانم و لذت ببرم.
این دخترها از یک طرف دفتر را برای "فقط" خودشان مینوشتند و از طرف دیگر آنها را از بین نبردهاند و امکان مراجعه به آن را به نسلهای بعدی دادهاند. همین نشان میدهد که میل به خوانده شدن داشتند. زندگی هر کس برای خود او منحصر به فرد است و ارزش خوانده شدن دارد. این میل دیده شدن،خوانده شدن و شنیده شدن گویا میلی بشری است و مختص هیچ زمان و مکانی نیست.
برگرفته از: خانم وبلاگ پژوه شادی ضابط