Search
Close this search box.

انصاف

گفتارهایی برای مخاطبان زمانه

۶

کسی که با تفکر انتقادی متنی را می‌خواند یا سخنی را می‌شنود، نوشته یا گفته را با مجموعه‌‌ای از ارزشها می‌سنجد که از جمله‌ی آنهایند وضوح و دقت و بداهت و مستدل بودن. این ارزشها معطوف هستند به رابطه‌ی موضوع، آن گونه که می‌پنداریم هست، با آن گونه‌ای که به بیان درآمده است.

انتقاد خوب انتقاد منصفانه است

تکلیف خود نویسنده یا گوینده چیست؟ چه نحوه‌ی نگرشی به وی را می‌توانیم ارزشی بدانیم که به نقد راه می‌دهد، اما خود نیز می‌تواند از دل یک نقد سربلند درآید؟ آن ارزش انصاف است.

در مورد متنی که می‌خوانیم و حرفی که می‌شنویم بایستی منصفانه قضاوت کنیم. وقتی به انصاف فرامی‌خوانیم، از خوانده و شنیده فراتر می‌رویم و به خود نویسنده یا گوینده می‌نگریم. می‌خواهیم نشان دهیم که جایگاه او را در جهان درک می‌کنیم، امتیازهای او را، محدودیت‌های او را، رابطه‌ی او را با پیرامونش، همتایانش، گذشتگانش، معاصرانش. معمولا از بررسی انتقادی انتظار دارند که تند و عتاب‌آلود و منفی‌باف باشد. این درکی غلط است. بررسی انتقادی خوب، بررسی منصفانه است.

چهار دستور عقلانی دکارت

دکارت در “گفتار در روش” برای آن که شیوه‌ی رسیدن به حقیقت را نشان دهد، چهار دستور عقلانی پیش نهاده است:

– این که هیچ چیز عادت‌ شده و از پیش برگرفته و بی‌اندیشه آموخته‌شده را حقیقت ندانیم و حقیقت را در آغاز فقط ارزشی ویژه‌ی امور بدیهی بدانیم،
– این که موضوع پیچیده را تجزیه کنیم تا به اجزای ساده و وضح برسیم،
– این که به آگاهی‌های خود نظمی هدفمند دهیم
– و سرانجام این که چه در تجزیه و چه در ترکیب توجه کنیم که چیزی از قلم نیفتد.

او به انصاف توصیه نکرده است. علت این امر شاید آن باشد که فقط به علوم طبیعی توجه داشته و از نمونه‌ی ریاضیات سرمشق می‌گرفته است. امروزه حتا در آنجایی که فقط به طبیعت نظر می‌دوزیم، نباید انصاف را از یاد ببریم، انصاف در قبال کل جهانیان، انصاف در قبال آیندگان، انصاف در قبال همه‌ی موجودهای زنده‌ ، نگرش متعادل به خود طبیعت به قصد حفظ تعادل طبیعی آن.

هم تو حق داری هم من حق دارم

انصاف عدالت است. تعادلی که آماج عدالت است، در انصاف صورت مشخص نصف–نصف را می‌گیرد، نه به صورت ساده‌ی ۵۰–۵۰، بلکه به صورت تأکید عادلانه‌ی نصفانصف هم بر پرسش، هم بر پاسخ، هم بر این که تو حق داری، و هم بر این که من نیز حق دارم، هم بر این که تو آزادی، هم بر این که من نیز باید آزاد باشم و آزاد بمانم، هم بر این که تو حق داری سیر باشی، هم بر این که من نیز نبایستی گرسنگی بکشم، هم بر این که تو محدودیتهای خودت را داری، هم بر این که من نیز محدودیتهای خودم را دارم، از جمله در هنگام نقد، زیرا من ممکن است بسیار چیزها را ندانم و بر همه‌ی ‌سویه‌های موضوع آگاهی نداشته باشم.

آنچه به انصاف معنا می‌دهد، تعلق جهان به همگان است. جهان، جهان مشترک است. من در برابر تو ایستاده‌ام و با تو حرف می‌زنم، نصفی از جهان از آن توست و نصفی از آن، در پهنه‌ی دید من است. انصاف به این معنا ست که من بایست آن نصفه‌ی تو را در نظر گیرم، تو چیزهایی را می‌بینی که من نمی‌بینم، تو مشکلات و محدودیتهایی داری که من ندارم اما بایستی بکوشم تا به آنها واقف باشم.

اگر ناراضیان نبودند انسان هنوز در غار می بود

تفکر انتقادی توجه ویژه‌ای دارد به کسانی که جهان به آنان نیز تعلق دارد، آنان اما از سهم خود محروم شده‌اند. تفکر تحلیلی انتقادی کلاسیک می‌گوید که چیزی را نپذیریم که به بداهتهای تجربی و عقلی برنگردد. به این بداهتها باید بداهت اخلاقی را نیز اضافه کرد، نباید اندیشه‌ای را بپذیریم که نتیجه‌ی آن ایجاد شکاف در جهان مشترک انسانی باشد. نابرابری و ستم به هیچ شکل توجیه‌پذیر نیست. تفکر انتقادی سخت حساس است که پنداری یا کرداری در خدمت توجیه و تحکیم ستم نباشد.

انتقاد بیان نارضایتی از وضع جهان است. نابسامانی جهان در متنی یا سخنی که موضوع انتقاد است بازتاب می‌یابد و اندیشه‌ی انتقادی را برمی‌انگیزد. وضع می‌تواند و باید بهتر باشد. تفکر انتقادی این خوش‌بینی را دارد. ناراضیان نقش مهمی در تاریخ دارند. اگر ناراضیان نبودند، انسانها هنوز در غار زندگی می‌کردند.

محمدرضا نیکفر

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن