Search
Close this search box.

ییلاق و قشلاق حجاب
تاملی در فصلی بودن اخلاق و ایستار ایرانی!

باید بالاخره معنایی برای بازی های بین جامعه و حکومت ایران پیدا کرد.

در هفته اخیر دوباره بازی های ۲۷ ساله از سر گرفته شد و باز آه از نهاد همه بر آمد که باز تابستان شد و بازی های همیشگی شروع شد! دستور مقابله با بدحجابی از یک سو و دستور جمع آوری ماهواره، آنهم بعد از سالها سکوت که باعث شده تا ماهواره برای اغلب مردم مثل شام شبشان واجب شود، از سوی دیگر در کنار البته هزاران مسئله هسته ای و غیر هسته ای باعث شد تا مردم باور کنند که واقعا زندگی ما بر حسب رئیس جمهور و بر حسب فصل قرار است که زمین تا آسمان تغییر کند و نهایتا هر بار به ییلاق و قشلاق برویم.

برای مثال رئیس جمهور محترم در چشم زدنی سیاست های خود را به کلی عوض کرد و در عرض یک هفته به راحتی آب خوردن سه گاف بزرگ کرد (سرمقاله محمد جواد روح را در شرق دریابید). یکی از جالب ترین شان سیاست چماق و هویجی است که آقای احمدی نژاد به وسیله آن می خواهند سر خانمهای کوچولو را شیره بمالند! یعنی می گویند “ببینین اگر دختر خوبی باشین و حجابتون رو رعایت کنین در عوض منهم می ذارم برین استادیوم فوتبال تماشا کنین!” البته پیغام بهشون دادند که آقا قول بی خودی به بچه ها ندهید چون نمی شه ! اصرار هم نفرمایین!

حالا برگردیم به این که آیا می توان معنایی برای این سیاست های متزلزل و متغیر (و در عین حال کاملا پایدار) چه از سوی مردم و چه از سوی حکومت پیدا کرد یا خیر.

ناپایداری عشایری بخشی از هویت ما
 یکی از جوابهای (نه خیلی جدی) من به این مسئله این است که شاید معنا را باید در طبیعت ساختار اجتماعی خودمان و حافظه تاریخی مان پیدا کنیم. برای مثال چند وقت پیش می خواندم که تا زمان رضا شاه که نظام عشایری در حکومت ایران بسیار عمده بود ۴۰% جمعیت ایران را عشایر تشکیل می دادند. علی رغم تلاش های رضا شاه و شاه و حتی جمهوری اسلامی جهت اسکان عشایر، انگار که طبیعت کوچ و زندگی موقتی و ناپایدار در وجود همه ما ریشه پیدا کرده و به این سادگی از سرمان نمی رود!

 زندگی ما با ناپایداری و در عین حال عادت به این نوع خاص ناپایداری عجین شده. ناپایداری که درآن محل و مکان و زمان از پیش مشخص است. به عبارت دیگر در زمان کوچ هر ایلی می داند که تابستان به کدام ییلاق می رود و زمستان به کدام قشلاق ، می داند که کی سفر آغاز می شود و کی پایان می پذیرد. آن طور نیست که هر روز و هروقت و بی وقت به یک محل تازه بروند.

تابستانها بنیان دین سست می شود
وقتی وضعیت تعامل حکومت و مردم را در این ۲۷ سال نگاه می کنی، می بینی که همین ییلاق و قشلاق کردنها در مورد سیاستهای مختلف هم صدق می کند. برای مثال در مورد کوتاه آمدن های دو طرفه و تعامل و چانه زنی های ۲۷ ساله در مورد حجاب نشان می دهد که چطور هر تابستان و با نزدیک شدن به فصل گرما و گرما زدگی زنان، حجاب ها لاجرم سبکتر و بنیان شرع و دین در نظر برخی لاجرم سست تر می شود و در نتیجه حکومت سیاست ییلاق را پیش می گیرد و از زنان می خواهد که خود را خوب بپوشانند که در معرض ویروس های مذکر قرار نگیرند و عفت آنها بر باد نرود! اما با نزدیک شدن زمستان وسرد شدن هوا الحمدالله رقع خطر می شود و زنان خود به خود و با کمال میل خود را بیشتر می پوشانند و بنابراین مسئله حجاب به قشلاق می رود و فراموش می شود. در این روند کوچ مسلما هر بار خواسته زنان برای آزاد شدن از گرما و قید و بند حجاب سیاه و تماما بسته بیشتر و متقابلن اصرار آقایان بر برپا داشتن دیوارهای بلند اندرونی های منقول افزون می شود.

۲۷ سال گذشت و نشد! ملت آخرش امت نشد و نهایتا لباس ملی هم مردانه اش مطابق با مد روز و جهانی شد و هم زنانه اش. حجاب امروز تنها آینه ایران در جهان امروز است و کاریش هم نمی شود کرد. از هر طرفش فشار وارد کنی از یک طرف دیگر می زند بیرون. باید بالاخره پس از ۲۷ سال این مسئله را فهمید.

سیاست ییلاق قشلاق جمهوری
به هر حال از آن زمان نامرئی بودن امت بیش از دو دهه می گذرد. بچه های امروزه با سیاست ییلاق / قشلاق جمهوری اسلامی بزرگ شده اند؛ بزرگترها هم یاد گرفته اند که چه طور بدون بحث اضافی ییلاق و قشلاق را رعا
یت کنند. بنابراین تابستان که می شود همه به ییلاق می رویم حالا گیریم به اصرار و زور. اما نهایتا برای کسی مهم نیست چون در این مملکت همه چیز گذراست و این نیز می گذرد. همه می دانند که اعمال قدرت و زور دراز مدت در خیابان های تهران با این جوانان و این زنان کار عبث و خسته کننده ای است بنابراین باز همه مدتی صبر می کنند تا سرو صدای مسائل هسته ای کمی جا بیفتد و بعد در آستانه فصل سرد همه خوش و خرم به قشلاق بر می گردند. اصل این است که “ناپایداری و نافرمانی و به غیر از دیگران بودن” در خصلت و ذات ماست؛ در ذات تمام کوچ نشینان و اهالی غیرساکن زمین است. هیچ چیزی در ایران و در ذهنیت ما پایدار نشده الا نفس ناپایداری و تطبیق خود با هر شرایطی که خود هنر بسیار بزرگی است.

————-
  مثل همیشه خواندنی از مادام میم عزیز. لطف نوشته های او این است که بر اساس دریافت ملی و درونی تحلیل می کند نه بر اساس کتابهای جامعه شناسی فرانسوی و آلمانی و آمریکایی. ترجمه ای فکر نمی کند. کارش تالیف است

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن