ناچار به تعامل با آمریکا هستیم

این داستان «اشمئزاز» هم حسابی بحث انگیز شده. در این روزها حتما در جریان مواضع دکتر شیرزاد ، سعید حبیبی، نیک آهنگ ، رضا، بهنود ، مهدی جامی، فرید مدرسی ، بهمن، علی اصغر شفیعیان ، نیما راشدان و سایر دوستانی که نظر خود را درباره مذاکرات «علی افشاری» و «اکبر عطری» در کنگره آمریکا بیان کرده اند، قرار گرفته اید. نظراتی که هرکدام درجای خود قابل تأمل است.

در این چند روز سعی کردم دیدگاههای متفاوت را مطالعه کنم و با اندکی فاصله از ماجرا نظر خود را بگویم. این تأمل،البته مفید بود و فکر می کنم به ارائه تحلیلی میانه روانه و به دور از حب و بغضهای دو سوی ماجرا کمک کرده باشد. قبل از هر چیز فکر می کنم بهتر باشد،بار دیگر صورت مسأله را بازخوانی کنیم:

۱- روابط ایران و آمریکا در بدترین وضعیت خود در سالهای پس از انقلاب اسلامی قرار دارد. آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، ایران را بعنوان یکی از کشورهای عضو محور شرارت معرفی کرد و پس از عراق و افغانستان، برنامه خود را در مورد ایران متمرکز ساخته است. شکی در این مورد وجود ندارد؛دارد؟

۲- ایران کشوری است پیچیده.این پیچیدگی در سطح سیاسی و مناسبات قدرت بسیار زیاد است؛ بطوری که کمتر تحلیلگری است که بتواند مرزبندی روشنی را میان نیروهای سیاسی ایران (بویژه آنان که «جریان حاکم» کنونی را شکل داده اند)،ارائه کند. اما همین سطح سیاسی پیچیده در برابر پیچیدگی بافتار و ساختار اجتماعی جامعه ایران، بسیار ساده و قابل تحلیل می نماید. در واقع، ساختارجامعه ایران که منشوری چند وجهی و رنگارنگ از شکافهای «راست-چپ»،«سنت-مدرنیته»،«زن-مرد»،«دینداری-بی دینی(و بعضا ضدیت با دین)»،«فقیر-غنی»،«مرکز-پیرامون» و اختلافات قومی، نسلی، مذهبی و… است، آن را به یکی از پیچیده ترین جوامع جهان تبدیل کرده است. جامعه ای پیش بینی ناپذیر که گذر آن از تحولات و رخدادهای بنیادینی چون انقلاب،جنگ، استبداد(در مدلهای مختلف دینی، سکولار و ضد دینی آن) و حتی اصلاحات، به کینه ها، بددلیها و نفرتهای تاریخی هم آلوده است. نفرتی که باعث شده امروز کمتر نیروی سیاسی و حتی اجتماعی را بتوان نام برد که اگر در آستانه یک رقابت یا آزمون قرار گیرد، موجی از برچسبها را پیش روی خود نبیند. (البته حجم برچسبها میان نیروهای متفاوت، متفاوت است؛ اما در وجود آنها شکی نیست).

۳- اجماع جهانی شکل گرفته علیه ایران، اگر به مرحله عمل درآید وفاز سیاسی را از سربگذراند، تازه خود را در برابر این جامعه پیچیده خواهد یافت. فکر می کنید سرنوشت ایران و ایرانی در این وضعیت چگونه خواهد شد؟ آیا نیروهایی که امروز سردر گریبان فرو برده اند و به سیر حوادث چشم دوخته اند، به آن لحظه تاریخی فکر کرده اند؟ یا آنکه مطابق معمول، صرفا در کار هشدار دادن هستند و چشم انتظار فرارسیدن فاجعه؟

۴- شاید پرسشهای مطرح شده در بند پیشین این ابهام را پدید آورده باشد که از نیروهای سیاسی توقع کاری بیش از توانشان- یعنی یافتن راه حلی برای بحرانهای پیش روی جامعه ایران در صورت تغییر وضعیت سیاسی- را دارم. ای کاش می شد چنین خواسته ای را مطرح کرد. اما واقعا این کاری است بیرون از توان نیروهای سیاسی ایران. در واقع، اینکه بسیاری از دلسوزان ملک و ملت (نظیر مهندس سحابی، لطف الله میثمی و بسیاری دیگر) بقای جمهوری اسلامی با همه آزار رسانیها و هزینه سازیهایش بر نبود آن ترجیح می دهند، از سر همین نگرانی است. آنها می دانند که با جامعه آزاد شده از زیر فشار موجود، نه جامعه ای دموکرات و مبادی آداب لیبرال یا اخلاق اسلامی یا دغدغه های انسانگرایانه سوسیالیستی که جامعه ای سرکش، رها و خشن خواهد بود. «عباس عبدی» عزیز، زمانی در تحلیل حادثه کوی دانشگاه و خشونتهای برآمده از آن در روزهای بعد، جامعه ایران را به برکه ای تشبیه کرده بود که ظاهری آرام و حتی راکد داردکه در زیر آن تمساحهایی آدمخوار و گرسنه زندگی می کنند. عبدی می گفت که این برکه بظاهر آرام زمانی واقعیت خونریز خود را نشان می دهد که انسانی در آن بیفتد. او کوی دانشگاه را همچون افتادن انسانی به درون این برکه می دید و من با اجازه او، تغییر وضعیت سیاسی احتمالی را به مثابه افتادن کل ۶۰ میلیون ایرانی در آن مهلکه می بینم.مهلکه ای که احتمالا در قبال آن، عراق امروز «جزیره ثبات» خواهد بود.

۵- برخی نیروهای سیاسی در قبال این چشم انداز مصیبت بار، از برافراشتن پرچم «صلح خواهی» سخن می گویند. این دوستان البته نیت خیر دارند اما زمینه های تبدیل ا
ین نیت خیر به عمل خیر موجود نیست.
(همچنان که منادیان شعار رفراندوم را نیت خیر در سر بود و امتناع عمل خیر در برابر). دلیل بی نتیجه ماندن این حرکت (که البته تاکنون «حرکتی» هم مشاهده نشده)، در بیرون مرزهاست. همانطور که در بند اول این مطلب آمد، آمریکا و حتی متحدانش تصمیم خود درباره ایران گرفته اند و این واقعیتی است که هم بوش برآن صحه گذاشته و هم مقام رهبری جمهوری اسلامی.(وقتی هفته قبل، ایستادگی نکردن را در نتیجه امر، بی نتیجه قلمداد کرد).شاید نیازی به یادآوری نباشد که وقتی تصمیم در مورد عراق گرفته شد، راهپیماییهای میلیونی صلح خواهان در اروپا و آمریکا که بسیاری از شاخص ترین روشنفکران هم با آن همراه بودند، چه اندازه نتیجه داد و حتی در برخی موارد و در پاره ای کشورها به مضحکه ای برای گردآمدن لمپنها و حاشیه نشینهای شهری ناراضی تبدیل شد.

برای اطلاع از دیدگاهی ضدجنگ به این سایت مراجعه کنید. (لینک از ژرفا و مطلبی هم از آن).

۶- در کنار گرایش تشکیل «جبهه صلح خواهی» (یا هر نام دیگری که بر این اقدام محتوم به شکست بگذاریم)، حرکت بروز یافته دیگر همین مذاکرات افشاری و عطری در کنگره است. البته روایت بهنود عزیز ، اهمیت قضیه را بطور کل منتفی می سازد و آن را نشستی معمولی که صرفا با استفاده از امکانات کنگره و به دعوت یکی از نمایندگان انجام شده، جلوه می دهد. اما حتی اگر این روایت اقلیت را در برابر روایات غالب بپذیریم، چندان در تحلیل من تغییری حاصل نمی کند. تحلیل من در این مورد با نظر سیبستان نگار عزیز، «مهدی جامی» ، تا حدود زیادی یکسان است. من هم معتقدم که این اقدام می تواند در صورت تکمیل با اقدامات مشابه دیگر، در کاهش هزینه تحولات آتی مفید واقع شود.چراکه به هر حال، امثال افشاری، سازگارا و هادیان نسبت به سلطنت طلبها، مجاهدین و…هم می توانند تصویری دقیق تر از ایران کنونی به تصمیم گیرندگان آمریکا ارائه کنند و هم نگاه سفید- سیاه کمتری به مناسبات سیاسی داخل ایران دارند. در واقع، این حرکت به مثابه مذاکره و طرح دیدگاهها با یگانه بازیگر تأثیرگذار بر سرنوشت کنونی ایران است( در این باره نگاه کنید به: نه؛«آنها» هم کاره ای نیستند).

۷- چه اقدام افشاری و عطری را مشمئزکننده بدانیم و چه اقدامی بی بدیل تلقی اش کنیم، در این مورد که نیروهای سیاسی ایران برای کاهش مصایب آینده ایران (بعنوان اصلی ترین وظیفه یک سیاستمدار) ناچار به تعامل با آمریکا بعنوان بازیگر تعیین کننده هستند، شکی نیست. حال، چه این نیروها اقتدارگرایان حاکم باشند که بقای خود می خواهند و چه اپوزیسیون مسالمت جو که میانه روی آرزو دارد و چه اپوزیسیون تروریستی که خشونت و انتقام.

————
*برگرفته از: نوشته محمد جواد روح در صمیمانه تر؛ راستش قصد داشتم مطلبی از میان مطالب تحلیلی در باره چهارشنبه سوری انتخاب کنم اما وقتی تحلیل صمیمانه تر را دیدم فکر کردم این مهم تر است به یکی دو دلیل: در باره چهارشنبه سوری به نحو بی سابقه ای تحلیل های خوب نوشته شده است (گذشته از توصیف های خیلی خوب) اما در باره مساله ایران و آمریکا مطالب تحلیلی با دید روشن و تازه کم است. موضوع چهارشنبه سوری چون یک موضوع داخلی و آشکار است پیچیدگی های کمتری دارد نسبت به مساله اتمی که هم امنیتی و مخفی است هم فوق العاده حساس و پیچیده. تحلیل صمیمانه تر از معدود تحلیل های داخل ایران است که تعادل در روش و نگاه را حفظ کرده و با واقعگرایی و خردگرایی مساله را به بحث گذاشته و بررسی کرده است. من شخصا ترجیح می دهم این بحث همه گیر شود تا بلکه بر تصمیم گیران داخلی و نیز بر روند تلاش های خارج از کشور تاثیر بگذارد. نوشته او بر خلاف نوشته آقای شیرزاد راهی را می رود که بین اخلاق و سیاست تناقض ایجاد نمی کند. بستر فکری این نوشته اخلاق سیاسی مدرن است.   

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن