از سایت بی بی سی
معنای این جمله چیست؟ کشتن مقدمه بیداری است؟ آیا اینهمه کشته ما را بیدارتر کرد؟ آیا نمی شد بدون اینهمه کشته بیدار و بیدارتر شد؟ آیا برای بیدارتر شدن چقدر کشته لازم بود چند سال جنگ لازم بود؟ آیا درد فرماندهان جنگ بیدارتر شدن ما بود؟ آیا کشته های هزار در هزار را طور دیگری هم می شود تعبیر کرد؟ یا هر چه بود بیداری بود؟ و چرا ما بعد از اینهمه کشته و اینهمه بیداری هنوز در خواب ایم؟ کشته ها را دادیم آیا بیدارتر هم شدیم؟ آیا رهبران ما بیدارترین های مایند؟

آیا اگر کشتن بیدارتر شدن است ویتنامی ها بیدارترین ملت روی زمین اند؟ و اگر باشند از این بیدارتر شدن چه سودی برده اند؟ آیا هزینه ای که برای بیداری و بیدارتر شدن داده اند زیادی گزاف نبوده است؟ چرا بعضی ملت ها برای آموختن یک چیز ساده نیاز به دادن هزینه های هنگفت دارند؟ آیا چون با هوش ترند؟ یا چون هوشی مین دارند؟

و بعد اینکه چرا برای ما در دهه های اخیر یکباره بیداری و اشراق و عرفان و اخلاق معنای نظامی پیدا کرد؟ آیا همین ادعای بیداری است که نظامیان ما را واداشته به تربیت و اصلاح ما اقدام کنند؟ چرا نظامیان فکر می کنند بیدارترند؟ چون فنون کشتن را بهتر بلدند؟
 
*عکس از سایت بی بی سی به مناسبت ۲۵ مین سال آغاز جنگ ایران و عراق  

نیز:
چرا باید از جنگ نوشت؟ هنوز
از جنگ چیزی نمی دانم و منبع غیر مبتذل در باره جنگ هم یا نداریم یا به دست من نمی رسد، زن نوشت
رزمندگان جنگ و سیاستمداران جنگ، روز
من صلح را بر عدالت ترجیح می دهم، زوال

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن