آزادی بدون آزادگی
حسادت در رقابت و افشاگری برای بر زمین زدن رقیب، جزئی از فرهنگ ماست. وبنویسی و نظرگذاری نیز پارهای از همین فرهنگ است. پس عجیب نیست اگر بازتاب صفات ناپسند اخلاقی را در روابط میان وبنگاران شاهد باشیم. اما این همه باعث نمیشود توهین و افترا را امری عادی قلمداد کنیم.
فضای سایبر فضائی آزاد و رهاست. وبنگاران برای کنش و واکنش در چنین فضائی، تنها به “وجدان” خویش تکیه میکنند و هیچ عاملی جز آن، قادر به تغییر روش و منش آنان نیست. از این منظر، گفتگو بر سر کامنتهای توهینآمیز و افشاگرانه بحثی بهنسبت بیهوده خواهد بود، چه، هیچ نویسندهای قادر به تاثیرگذاری شگرف، بر وجدان افراد دیگر نیست. این پدیده تنها در “برخی موارد” با نصیحت و انتقاد مشفقانه حلشدنی است. بهترین راه مقابله با هرزهنویسان، منزوی کردن آنان است.
در این میان “مرزهای توهین” هم تعریف ناشده باقی مانده است. میان وبنگاران از این نظر تفاوتهای فاحشی وجود دارد. برخی از آنان کوچکترین کامنت تهی از تمجید و تعریف را توهین میپندارند و تحمل کوچکترین انتقاد نازکتر از برگ گُل را ندارند، در مقابل برخی دیگر از کنار فحشهای رکیک به راحتی میگذرند مگر آنکه خطاب به خود آنان باشد! این آشفتگی و پریشانحالی در بسیاری مواقع نویسندگان پایبند به اخلاق را از کامنت گذاشتن در سایر وبلاگها و گشودن بخش کامنتها در وبلاگهای شخصیشان بازداشته است. تقریبا بیشتر وبلاگنویسان مشهور از کامنت گذاشتن به دلیل سوء استفاده هرزهنویسان از نام آنها برای توهین به دیگران، امتناع میکنند. بنابراین در عمل، هرزهنویسی کامنتگذاران بیمار، موجب از کار افتادن یکی از ابزارهای ارتباط دو سویه و عمومی در وبلاگ میشود.
بخشی از حرفهای مسعود برجیان در پیام ایرانیان
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و