شادمانی تراژیک فوتبال ایرانی
بزرگترین شادی های ایرانی نیز قابلیت تبدیل به یک تراژدی غم انگیز رادارند. بازی روزجمعه ایران مقابل تیم ملی ژاپن نشان داد چگونه مرگ درخانه ما لانه کرده است. چه برف بیاید یا زلزله، چه اتوبوسی بخورد درایستگاه به یک تانکر یا قطاری در نیشابورآتشبگیرد. فرقی نمی کند. تراژدی سرنوشت محتوم ماست. آن شش نفرقطعاآخرین خداحافظی ها را نکرده بودند. میتوانم آنها را زیردست وپاتصورکنم ولگدهای نامهربان وبی تفاوتی که بهترین تماشاگران فوتبال جهان نثارشان کردند وکسی هم نپرسیدچرا؟ چنین پیروزی خاکستری وغمناک وخونینی را تاریخ فوتبال این سرزمین هیچگاه به خود ندیده بود. … …
… از تماشاگران فهیم هم که بگذریم کسی نگفته بود چرا برای این صندلی ها شماره نمی گذارید وحالا هم شماره ندارد لااقل مداخل ورودی را زیادتر کنید ویا ساعت ورود را کاهش دهیدواتوبوس های برگشت را زیادکنید ویا هزار راه زهرماری که با یک بهره هوشی ۸۰-۹۰ هم میتوان بهکاربست. آن شش نفر درکدامین بخش وبه خاطر چه اهمالی شادیشان به آخرین نفسهایشان تبدیل شد؟….ظاهرا قراراست که کمیته ای برای بررسی این ماجرا درست شود. اما چه فرقی میکند. آن شش نفر هیچگاه بازنمی گردند. ما نه تنها برای برف وآب وباد وباران وچندمقاله ویادداشت آمادگی نداریم، برای یک بازی فوتبال هم آمادگی نداریم.
گزیده نوشته ای از امید معماریان
نیز:
“به عقیده من خشونت پس از بازی ژاپن برخی فرضیات قبلی دال بر اینکه عصبانیت طرفداران تیم بازنده منجر به خشونت پس از بازیها می گردد را باطل کرد. چرا که در بازی ژاین ایران برنده بود. لذا به این نتیجه می رسیم که برخی طرفداران شیوه و فرهنگ شادمانی کردن را نمی دانند. به عبارتی دیگر به دلیل فضای انقلابی پس از انقلاب و همچنین جنگ شیوه شاد زیستن و شادمانی کردن در کشور ما فراموش شده است.”
از میان نظرات خوانندگان در باره مطلبی با عنوان فوتبال و خشونت در بی بی سی
و:
نقد و نظر ده وبلاگ نویس دیگر در یادداشت و لینک های زن نوشت
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و