رقص زنی سالخورده در کنسرت شش مقام
روستایی تاجیک دهاتی ایران نیست:
موسیقی شش مقام در عهد شوروی نقش موسیقی ملی تاجیکستان را بازی می کرد. بعد از استقلال کمی کاستی گرفت و موسیقی های دیگر از جمله موسیقی جنوب و فلک به جای آن که موسیقی خجند و شمال بود حمایت شد. خجند مرکز نخبگان تاجیک در عهد شوروی بود. فرهنگ هم از همانجا می آمد. حالا نوعی سازش در دستور کار سیاست فرهنگی قرار گرفته است. دستگاه رسمی فرهنگ که عمدتا متشکل از جنوبی هاست حالا می خواهد رواداری خود و توجهش را به یک سیاست ملی و فراگیر نشان دهد. که نشانه خوبی است.
روستاییان در سالن کنسرت شش مقام
در حالی که از سخنرانی ها و سپس اجراهای شش مقام می آموزم و لذت می برم و عکاسی هم می کنم فکر و ذکرم متوجه جمعیت تماشاگر است. روستائیان هنرمند یا دانشور یا ترقی خواهی که از پیر و جوان و زن و مرد در سالن جمع آمده اند. در تصور ایرانی هر سالن موسیقی و بحث و سخنرانی باید از انتلکتوئل ها و تحصیلکرده ها و جماعت شهرنشین و نسبتا مرفه پر شده باشد. اما در تاجیکستان چنین جمعی را تنها پای اجراهای موسیقی سمفونیک ( معمولا در تالار اپرا باله عینی) می توان دید. در بقیه موارد مردم افتاده حال اند که سالن ها را پر می کنند. اما در تورسون زاده نود درصد تماشاگران روستایی بودند. میانسالان انگار از نوعی فرهنگ ایام جوانی خود حمایت می کردند و جوان ترها آمده بودند که بگویند ما اگر موسیقی کوچه بازاری گوش کنیم موسیقی اصیل را نیز فراموش نمی کنیم.
دختران روستایی تاجیک در کنسرت شش مقام
یک چیز دیگر هم بود. مساله تنها موسیقی نبود. چیزی در دل و روحیه جمعیت موج می زد که من آن را خیلی شیرین و در عین حال محزون یافتم. میانسالان خوشحال بودند که سرانجام کسی هم به یاد آنها و شهرشان و هنرشان افتاده است. آمده بودند سنگ تمام بگذارند در اجراها و در کف کوبی ها و تشویق ها. این اولین بار بود که شش مقام در شهری غیر از پایتخت یا خجند جشن گرفته می شد. اما جوانها به بوی دیگری آمده بودند. چهره ها پر از آرزو بود. می خواستند تا شناخته شوند. گمنامی برای هر کسی آزارنده است خاصه اگر جوان باشد و هنرمند. حتی در چهره تماشاگران جوان هم این شوق بیرون آمدن از حصار محلی را می دیدم.
دختر تاجیک
در تاجیکستان میل غریبی هست که شبیه اوایل دهه ۴۰ شمسی در ایران است. روستائیان می خواهند به شهر بیایند و شهریان می خواهند به پایتخت برسند و پایتخت نشینان در فکر مهاجرت به اروپا یا دست کم کار با سازمانهای بین المللی اند که این روزها در تاجیکستان پر شمارند. اما هر چه بود روز شش مقام در تورسون زاده برای من یادآور کار بزرگی بود که شوروی ها کرده اند و آن آمیختن جمعیت های روستایی با هنرهای صحنه ای و با عناصری از مدرنیته است.
دختر تاجیک
روستایی در تاجیکستان به هیچوجه معادل “دهاتی” در ایران نیست. روستایی در تاجیکستان هنوز همان روستایی عصر سعدی است که صفت روستازادگان دانشمند را می تواند اگر اهل اش باشد از خود کند. روستا در تاجیکستان هنوز و همچنان منبع تولید فکری و فرهنگی است. همانطور که در تاریخ دور و نزدیک ایران بود. یکی از اولین سوال هایی که دونفر در آغاز آشنایی از هم می پرسند همین است. شما از کدام ناحیه هستید؟ کدام روستا؟ انتساب به روستا و روستایی بودن به هیچوجه عار نیست.

من چهره های دوست داشتنی این روستازداگان پر غرور و آرزومند را هرگز از یاد نمی برم. (گزیده یادداشتهای مهدی جامی از سفر به ازبکستان و تاجیکستان- بخش ۶: شش مقام در تورسون زاده؛ نقل از: کارگاه به همراه سه عکس افزوده برای سیبستانک) 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن