Search
Close this search box.

Day: تیر ۲۸, ۱۳۸۲

زمستانی بود آن سال…

یک شب برفی بود که به برلین رسیدیم. راننده که ما را می برد گیج بود. یا مست شاید. یا عاشق و حواس پرت. ممکن که با عیالش حرفش شده بود. آلمانی ها منضبط اند این نبود. اصلا برلین بعد از قضیه دیوار به هم ریخته است. اخلاق روسی عهد قدیم با آداب غربی درآمیخته معجونی غریب ساخته است. برلین

با همه شکستگی ارزد به صد درست

به لطف سایت صبحانه که عمرش دراز باد به این گزارش خواندنی برخوردم از گفتگوی خانمی ناصری نام با نادر ابراهیمی مردی مردستان در ادب و داستان و فیلم و تحقیق: یادم تو را فراموش. خاطره سالها پیش خودم را زنده کرد که در هیات روزنامه نگار و در واقع برای کسب فیض و آشنایی از نزدیک سه شنبه شبی

یک روز با فیلسوف ایرانی

به هدایت مهدی کاتب کتابچه که از محمد رضا نیکفر سخن گفته بود ( در : نقد فلسفی روشنفکری دینی ) مقاله “ذات یک پندار” را خواندم. از نیکفر مقالاتی دیده بودم اما نمی دانستم فیلسوف است. ولی مهدی می گوید هست. فکر کردم این مقاله فیلسوفانه گمشده ای را به من نشان خواهد داد که می جستم تا ببینم