زبان فارسی سرشار از معانی تو بر تو و شگفتی های واژگانی است. یک دلیل روشن آن سنت های دراز تاریخی است. زبانی که امروز با آن سخن می گوییم بیش از هزار سال است با همین معانی و بیان باقی است. خاصه اگر پای رسم های هزاران ساله نیز در میان باشد. یعنی در زبان رسم های ما زبان در اساس خود هیچ فرقی نکرده است. اما چون تاریخ بر آن گذشته بسیار معانی پوشیده شده است. درست مثل لایه های باستانشناختی در میراث سرزمین ما، واژه ها و تعابیر هم دارای لایه های مختلف معنایی اند. برخی را می شناسیم برخی را با کمی جستجو از زیر خاک و غبار معانی بیرون می کشیم و برخی معانی و پیوندها و ساختارها به این سادگی پیداشدنی نیست.
تعبیر نوروز پیروز از آن تعبیرهای آسان است که چون در آن بنگریم دشواریهای باستانشناختی رخ می نماید. من گذری می کنم بر کاربرد این تعبیر و اندکی در دشواری هایش نظر می کنم و سرانجام می کوشم معنای استوار و ساده و جاودانی آن را بازنمایی کنم. این یادداشت صرفا دعوتی به هم اندیشی در این باب است و در خور یک یادداشت وبلاگی است چون منابعی که می خواهم در دسترس ندارم تا مساله را سراسری بپژوهم. پس طرح موضوع می کنم.
فردوسی که تاریخنگار هویت ایرانی است بارها نوروز و پیروز را همنشین ساخته است و من بی گمان ام که در منابع او نیز این دو با هم پیوند داشته اند. مثلا می گوید:
گر ایدون که گویی که پیروز نیست / از آن پس ورا نیز نوروز نیست
گر ایدون که گویی که پیروز نیست / از آن پس ورا نیز نوروز نیست
یعنی اگر کسی پیروزی ندارد نوروز هم ندارد. در داستان رستم و اسفندیار نیز می خوانیم که رستم دعایش برای اسفندیار جوان در ملاقات نخستین چنین است:
همه ساله بخت تو پیروز باد / شبان سیه بر تو نوروز باد
این قصه در تمام ادب فارسی جاری است. فرخی سیستانی گفته است:
ازین فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی / نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی
سعدی هم می گوید:
برآمد باد صبح و بوی نوروز / به کام دوستان و بخت پیروز
نظامی طوری سخن می گوید که انگار هر پیروزی همانا نوروز کردن است:
بر سر تخت شد به پیروزی / بر جهان تازه کرد نوروزی
در ویس و رامین هم چنین است:
همیشه روزگارش بود نوروز / به هر کاری همیشه بود پیروز
پس تا اینجا روشن است که این دو تعبیر نوروز و پیروز از قدیم به هم گره خورده اند. تعبیرهای دیگری هم حول آن ایجاد شده است که مثلا باغ پیروزی از آن شمار است: فرخی از «باغ فیروزی پر لاله و گلهای به بار» سخن می گوید. سعدی هم می گوید:
بیار ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی / که بوی عنبرآمیزش به بوی یار می ماند
اگر بخواهیم بدانیم این باغ پیروزی چه گونه جایی است می توان به جمع شواهد بیشتری پرداخت اما چنین پیدا ست که جشن پیروزی در باغ بزرگی برپا می شده است و آن باغ را باغ پیروزی نام می نهاده اند. یک وجه همنشینی باغ و پیروزی البته خرمی و شادی است. آدمی در باغ شاد می شود و باغ از قدیم با شادمانی شناخته شده و می شود. از پیروزی هم شاد می شود. پس اگر از شادی پیروزی رو به باغ آورد و به شادی بنشیند و مجلس بیاراید اصلا عجب نیست.
دشواری مهمتر در معنای پیروز و ربط آن به نوروز است. نوروز در هویت ایرانی نقشی محوری دارد. بار معانی فراوان تاریخی و مذهبی قدیم و لایه های جدید فکر دینی آن را به مساله ای چندلایه تبدیل کرده است. اما همین از اهمیت آن خبر می دهد. این اهمیت با بنیاد فکر دینی ایرانی گره خورده است. اینجا نمی خواهم وارد بحث دین شناختی نوروز شوم. اما روشن است که نوروز چندان اهمیتی در زندگی ایرانی داشته است که آیین ها و جشن های بسیار بر گرد آن پدید آمده و به اشکالی مختلف باقی مانده است و حتی در صورت معماری تخت جمشید پیکرینگی یافته است. بنابرین آنچه به نوروز برگردد می توان بدرستی فرض کرد که معنایی دینی و آسمانی دارد. پیروزی از آن شمار است. پیروزی در یک آیین پیوسته با نوروز هم خود را نشان می دهد. آیینی که معنای اسطوره ای آن آشکار است: سرخپوشی به نام حاجی فیروز. یعنی حاجی پیروز. اگر حاجی فیروز با صورت سیاه خود نموداری از دنیای مردگان است که در بهار باز می گردند و نامی پیروز دارد خود پیروز بودن نوروز هم باید معنایی اسطوره ای و آیینی داشته باشد.
از بحث در باره حاجی در می گذرم چون به نظرم اصالتی نمی تواند داشته باشد اما پیروز یعنی چه؟ ریشه شناسی پیروز چه می گوید؟ اینجا همانجایی است که دشواری خود را نشان می دهد. شاید سنگی که پیروزه یا فیروزه نامیده می شود برای درک معنای پیروز کمک کند. من فرض می گیرم که بین پیروز و آسمان رابطه ای هست و گرنه آن سنگ آبی رنگ نباید پیروزه نامیده می شد که یعنی منسوب به پیروز. اما حالیا این بحث را باز می گذارم و در می گذرم.
نوروز یک معنای ساده دارد و یک معنای عمیق. در آن معنای عمیق فلسفه ای را نمایندگی می کند که در تعابیر قدمای ما خلق مدام خوانده می شود و من دوستر دارم آن را نوشدن مدام بنامم تا ربط اش به نو بودگی در نوروز روشن تر شود. این نو شدن مدام یکی از جوهری ترین اندیشه های ایرانی است و در آن مقالات و رساله ها و کتب تالیف شده است. رابطه پیروز با این نوشوندگی چیست؟
گفتم که بحث ریشه شناسی پیروز بحثی است باز اما اگر بخواهم جسارت کنم و فرضی متناسب با جمیع معانی آسمانی و زمینی آن بدهم بهتر از بهروز واژه ای نمی یابم. یعنی فرض من آن است که پیروز می تواند صورتی از واژه بهروز باشد. اما این نیاز به شواهد و بررسی دارد. گرچه از نظر معنایابی ما را گامی به نوروز نزدیک می کند: روز نو روز بهی است. نوروز همانا بهروز است. پس نوروز پیروز است.
همه اینها را گفتم تا به نکته اصلی برسم. این تاکید بر اینکه اگر پیروز نباشی نوروز نداری از کجا ست؟ یعنی گذشته از روابط واژگانی و اساطیری معنای روانشناختی و تربیتی آن کدام است؟ به عبارت دیگر آیا این که آرزو می کنیم هر روز نوروز باشد ممکن است؟
روشن است که از نظر اعتدال ربیعی نمی توان هر روز نوروز داشت. پس اینکه می گوییم هر روز نوروز باشد معنایی ندارد جز اینکه هر روز پیروز باشد. و معنای این هم آن است که می توان با پیروزی هر روز را نوروز کرد.
پیروزی چیست؟ معنایی پادشاهانه دارد و معنایی نظامی و جنگ آورانه. اما معنایی انسانی هم دارد. هر کس پادشاه خویش است و در نبردی روزانه طی مسیر می کند. این نبرد خشم و هیاهو دارد و دانش نبرد می طلبد و تجربه کهنه سربازان می خواهد و بسیج و لشکر و پیروان و همه آنچه برای نبرد دربایست است. و البته آدمی همیشه پیروز نیست. شکست هم دارد. ناکامی هم دارد. زانوی عروج اش خاکی هم می شود. اما پیروز که بود پیروز که شد حسی یگانه دارد که نوروزی است. آدمی با پیروزی نو می شود. بهروزی است که آدم را می سازد. آدمها جمع شکست هایشان نیستند. آدمها جمع پیروزی هایشان اند. آدم ها به تعداد نوروزهایشان و شادی هاشان در باغ پیروزی است که یاد می شوند. هر کس می خواهد پیروز باشد. و پیروز که بود نوروز او ست.
به زبان دیگر، آدمی برای آنکه شادی و خرمی و سرزندگی بهاری و نوروزی داشته باشد نیازمند پیروزی است. آدم با پیروزی های کوچک و بزرگ گام به گام پیش می رود. آموختن پیروزی است. حل مساله و چاره یابی پیروزی است. دارا شدن و توانا شدن پیروزی است. قدردانستن و قدر دیدن پیروزی است و از این شمار بسیار.
نوروزتان پیروز را باید اینطور خواند: نوروزتان سرچشمه گرفته از پیروزی باد! یا اینطور: چون پیروزید جهان تان نوروزی است. و یا بسادگی: نوروزتان با پیروزهای شادی بخش روز به روز همنشین باد! و این یعنی نوروز جشنواره پیروزی و امید است. اشارتی است به ژرف ترین شادی. شادی درون. شادی سرچشمه یافته از کامیابی. نوروز نشاندن نهال امید است در دلها. تا از آن باغ فیروزی حاصل شود. نوروز ایرانی ترین امید است. امیدی که نمی میرد. هر روز از نو می زاید. از نو نو می شود.
و این هم باستانشناسی نوروز است و هم آینده شناسی نوروز. چنانکه از ازل بوده است و تا ابد خواهد بود.
———-
این یادداشت در پاسخ به پیشنهاد حلقه گفتگوی وبلاگی نوشته شده است.
این یادداشت در پاسخ به پیشنهاد حلقه گفتگوی وبلاگی نوشته شده است.
یادداشتهای دیگر:
نوروزخوانی از سام الدین ضیایی
نوروز من روزی است که… از فرشته قاضی
نوروز سرد قطبی از پارسا صائبی
نوروزخوانی از سام الدین ضیایی
نوروز من روزی است که… از فرشته قاضی
نوروز سرد قطبی از پارسا صائبی