خمینی تصویر ۳۰ سال پیش ما ست اما خامنه ای تصویر امروز ما نیست

مساله این است که آقای خمینی لنین جمهوری اسلامی نمی شود آقای خامنه ای هم استالین نمی شود. تکرار داستانهای تمام شده فقط انبان خالی قصه گو را نشان می دهد.

توجه دستگاه رسانه ای آقای خامنه ای به رهبر انقلاب ۵۷ توجه ریاکارانه ای است. اصولا از نظر ایشان منطقی جز بازی دادن خلق وجود ندارد. آقای خامنه ای خودش را در چنان قدرتی تصور می کند که فکر می کند الان وقت خلق کردن حقیت است.

حقیقت آقای خامنه ای لباسی است تا عریانی دستگاه امنیت را بپوشاند. این دستگاه رسواشده و بی آبرومانده که تتمه آبرویش را در ماههای پس از انتخابات از دست داد مانده بی پوشش. صدا و سیما و اتاق فکر آقا یکدفعه در کله شان جرقه زده که چرا نرویم سراغ رهبر فقید.

دویچه وله تیتر زده بود: اعتراض سید حسن خمینی به شاخص صدا و سیما (+). فکر کردم عجب تیتر درخشانی! واقعیت همین است. این برنامه بیش از آنکه گویای شخصیت آقای خمینی باشد گویای شخصیت صدا و سیما و آقای خامنه ای است. 

حقیقتی که آقا و اتاق فکرش می خواهند از دل حرفهای رهبر فقید درآورند منطق الدرم بلدرم و بزن تو گوش اش و بگیر و ببند است. کنه ماجرا این است که آقا هیچ معیاری برای توجیه خود نیافته است مگر همین حرفهای پراکنده آقای خمینی. به معنای دیگر دستگاه رهبری و بیت و صدا و سیما و سازمان فرهنگ و ارتباطات و وزارت ارشاد و سپاه و حوزه و نماینده عظیم الشان حضرت اش در کیهان و همه و همه با این همه خرج و هزینه و عرض و طول نتوانسته اند به اندازه یک جمله آقای خمینی تولید منطق و فکر و توجیه بنمایند. راست و حسینی.

من یاد اصرار آقای خامنه ای می افتم که می خواسته کتاب حبیب الله آشوری را از خود کند و مدعی بوده که این حرفهای ما بوده این برداشته به اسم خودش منتشر کرده و اسم درکرده. آقا از قدیم عقیم بوده است. برای همین هم آدمهایی دور و بر خودش جمع کرده که نه فکری دارند و نه هنری و نه ادب درسی نه ادب نفسی.

حالا جماعت همگی رفته اند پشت سر آقای خمینی موضع گرفته اند. که من آن ام که رستم بود پهلوان. و بعد از بیست سال تازه یادشان افتاده است که این آقا را می شود کنار آن آقا گذاشت اصلا. آقای خامنه ای اعتماد به نفسی پیدا کرده و عوامل دست به سینه هم حاضر شده اند و پیشنهاد داده اند که بله دفتر نشر آثار حضرت امام را تبدیل می کنیم به دفتر نشر آثار امام و مقام معظم (+). این یعنی اینکه بعد از بیست سال بالاخره یک جایی پیدا شد که دو رهبر کنار هم بنشینند و هم قد و اندازه شوند. من نمی دانم این مدح است که دست به سینه ها می کنند یا قدح. اما بی هیچ تردید نتیجه اش بی آبرویی بیشتر است.

آقای خمینی تا زمانی که بود مرجع علی الاطلاق بود و ولی فقیه بود و رهبر انقلاب بود و موسس بود. وقتی آمد یادتان بیاید که چطور آمد و وقتی که رفت چطور رفت. او رهبری بلامنازع بود. بودند افرادی و گروههایی که با او از در منازعه در آمدند. اما در مقابل قدرت نفوذ سیاسی و معنوی او آب شدند. آقای خمینی درست و غلط هر چه بود بود. اما تک بود نه تکراری. هوس تکرار او هوسی است که رندان در کله مقام معظم انداخته اند لابد تا پنهان بر او خنده زنند. آنهم بعد از بیست سال؟ 

اینکه آقای خامنه ای و دستگاه رسانه ای اش حالا یادشان افتاده که الدرم بلدرم های رهبر درگذشته را از صندوق بکشند بیرون و تکرار کنند کمی دیر نیست؟

خمینی هر چه بود تصویر واقعی ما بود. من در مقام دفاع از او نیستم. اما او همین بود. همین که امروز ما از دیدن بعضی رفتارهایش شرم می کنیم اما می توانیم درک کنیم که از ان زمان ما بزرگتر شده ایم. تغییر کرده ایم. به درک تازه ای رسیده ایم که چگونه می توانیم با فرزندان مان با جوانان مان با دختران مان با زنان مان با مخالفان مان و با جهان روبرو شویم. این شرم ما از سخنان تند و بی پروای آقای خمینی بسیار ارزشمند است. این نشان می دهد که ما رشد کرده ایم و می توانیم رهبری را که بی شبهه تقدیس اش می کردیم نقد کنیم و با او فاصله گذاری کنیم. برای ما زمانی خود خمینی حجت بود. اما امروز شاخص های خود را داریم. شاخص هایی که با دست ساخته های سیمای استبداد نمی خواند.

ما پنهان نمی کنیم که به خمینی عشق ورزیده ایم. گفتم کافی است امدن او و رفتن او را به یاد آورید. اما گذشته از اینکه چهره او درست یا نادرست معرفی شده باشد این به معنای این نیست که با هر چه او گفته باشد و کرده باشد امروز هم موافق باشیم. او بدون شک مردی زیرک بود در سیاست و از همه فرصتهای خود برای تحکیم آنچه فکر می کرد درست است استفاده کرد. اما رهبر ما امروز کسانی اند که به آینده می نگرند و راه را برای مشارکت عمومی باز می کنند. رهبرانی که دست کم در یک خصلت با رهبر فقید مشترک اند و آن اینکه با مردم خود صداقت می ورزند و مردم ایشان را دوست دارند. ایشان اند که رهبری امروز و آینده ما را در درست دارند. فرق شاخص ما با شاخص استبداد این است که ما نمی خواهیم بر بیداد و نفرت بنیاد کنیم و گذشته را تکرار کنیم یا بر خطای پدران مان اصرار ورزیم. ما به گذشته باز نمی گردیم. دست مان پر است از ابداع و آینده را با هزاران ایده بدیع می سازیم.

خمینی بد یا خوب تصویر سی سال پیش ما ست. اما از آن زمان جامعه و جمعیت و جوانان عوض شده است و بارها و بارها نشان داده است که از دولت و مقامات و رهبران و گفتار رسمی جلوتر است. اکنون نیز مساله همین است. برای همین است که خمینی تصویر دیروز ما هست اما خامنه ای تصویر امروز ما نیست. ما رهبری می خواهیم که امروز و آینده ما را تصویر کند. و به دست آوردن آن یقینی است. بیهوده زحمت خود می دارید و ما را کشان کشان به گذشته می کشانید. سخن تازه بگویید اگر می توانید. تا هنوز فرصتی دارید.

پس نوشت:
شاهد از غیب رسید. نماینده عظیم الشان آقا سخنرانی کرده اند و فرمایش نموده اند که حوادث اخیر نشان داد که خامنه ای خمینی دیگری است. مشروح در کیهان روز چهارشنبه

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن