رسانه ملی صدای ملت است نه دولت

رسانه ای که می خواهیم و هنوز نداریم چگونه رسانه ای باید باشد
– این نوشته در باره صدا و سیمای تبلیغاتچی نیست
در جمعی پالتاکی از دوستان وبلاگی صحبت از رسانه بود و هست و گرم و گیرا هم هست. گفتم خوب است که مثل بازی های وبلاگی از یک کنار شروع کنیم و همه بنویسیم و دیگران را هم دعوت کنیم بنویسند. قرار نبود به این زودی نوبت به من برسد. ولی اسد جان عزیز دعوت کرده (+) و رد نمی توان کرد. من پیشاپیش می گویم که مشغول کاری مفصل هستم در باب رسانه ملی. آنچه اینجا بگویم قلم انداز اشاراتی است به آنچه باید به تفصیل از آن سخن گفت. پس نه تمام سخن است و نه سخن تمام. باز بگویم که در همین جمعی هم که تا کنون نوشته اند نشانه های روشنی از نوعی لیبرالیسم رسانه ای می بینم که برای من خوشایند است. این می تواند نقطه عطفی باشد برای یک چرخش رسانه ای به سوی رسانه ای دموکراتیک و دور از یکسویه نگری.

۱ رسانه ملی که قصد تاسیس آن را داریم قاعدتا رسانه ملت است نه دولت. این حرفی متین است اما رسانه چگونه می تواند صدای ملت باشد؟ به نظرم باید در مالکیت آن مردم نقش داشته باشند تا در مدیریت آن هم دخل پیدا کنند. مثلا از راه نوعی مجمع عمومی. راه یافتن مردم به مجمع عمومی نیازمند ان است که آنها هزینه تاسیس رسانه ملی را تقبل کنند. 

۲ من این سخن را سخت می پسندم که در این ماههای اخیر شایع شد و شعار شد که ما رسانه ایم. یا هر شهروند یک رسانه است. این را من پایه هر کار رسانه ای فراگیر و آینده دار می بینم. بی تعارف و بی تردید. این به معنای پایان عصر جذابیت برای رسانه های حزبی است یا رسانه های پروپاگاندا از هر نوع که باشد. 

۳ رسانه ملی پس رسانه شهروندان است. شهروندانی که خود رسانه اند و تولیدگر رسانه. این دنباله جریانی است که در ماههای اخیر شروع شد. این همه گیر شدن گزارشگری، این گزارشگری بدون کلام، این گزارشهای کوتاه بسیار مهم اند و آینده هر رسانه نوآور و پیشروی را تعیین می کنند. 

۴ رسانه ملی رسانه آزاد است. رسانه آزادی است. رسانه آزادی مردم است. بنابرین رسانه ای است متنوع و بازتاب دهنده طیف نظرها و نقدها و سویه ها و گرایشها در جامعه ایرانی و در میان ایرانیان. ناچار کسان بسیار در آن دیده می شوند نه گروهی کم شمار از مردم یا کارشناسان و گزارشگران. 

۵ رسانه ملی رسانه ای برای عمومی کردن سواد رسانه ای است. صد و اند سال پیش ما با مشروطه وارد عصر تازه ای شدیم که هدف اش سوادآموزی همگانی بود. پیش از آن سواد از ان نخبگان بود. پس از ان سواد عمومیت یافت. انحصار نخبگان بر سواد و مدرسه و علم و فرهنگ تمام شد. رسانه ملی همین ایده را گسترش می دهد به رسانه. بنابرین تکلیف خود را باید با نخبه گرایی روشن کند. رسانه ملی بدون اینکه نخبگان را بی ارج سازد فاصله نخبه و مردم کوچه و بازار را بر می دارد. کاری که جمهوری اسلامی دون کیشوت وار انجام داد به شیوه ای خردمندانه دنبال می کند. جمهوری با جنگیدن با نخبگان می خواست راه را برای عوام باز کند. رسانه ملی باید نخبگان را کنار عامه بنشاند و پلی باشد بین این و آن.

۶ رسانه ملی رسانه ای است که در ان همه می توانند حرف بزنند. حرفی را که پشت دوربین می زنند و وقتی دوربین خاموش است می زنند جلو دوربین بزنند و بی ترس و بی لکنت. رسانه ملی گستاخ و پرده در نیست اما صریح و بی هراس است. تا همه مردم حرف نزنند و تا حرف زدن به چیزی عادی تبدیل نشده باشد جامعه روی سعادت نمی بیند. هیچکس نباید برای حرفی که می زند از نیروی دولت و امنیت و یا گروههای انحصارطلب هراس به دل راه دهد.

۷ رسانه ملی رسانه ای همه جانبه است. رسانه ملی رسانه خبری محض نیست. بی بی سی دوم نیست. رسانه میزگرد و بحثهای طولانی و بی سرانجام و جهتدار و کشدار نیست. رسانه تاک شو نیست. صدای امریکای دوم نیست. رسانه شخصی مدیر و منبر سخنرانی و روضه مدرن یا روحوضی مدرن هم نیست. رسانه ملی می کوشد با شناخت نیازهای زمین مانده مخاطبان اش با توجه به بنیه مالی اش از اولویت دارترین نیازها شروع کند و بتدریج همه نیازها را بپوشاند.  

۸ این حقیقتی است که جنبش کنونی ایرانی بی سر و رهبر است. این را شهرنوش پارسی پور می گفت وقتی از سفر نیویورک و برنامه اعتصاب غذا بازگشته بود. درست هم هست. اما آنچه او می افزود بسیار مهم است: چون جنبش بی سر است ابتکار عمل فردی بسیار اهمیت دارد. رسانه ملی باید به دست گروهی از خوشنام ترین افراد تاسیس شود که به این ابتکار عمل فردی اعتقاد دارند و در جامعه ایرانی شناخته شده اند و صاحب کارنامه و وجهه روشن و ملی اند. تنها کسانی که بتوانند اعتماد ایرانیان را جلب کنند باید پا پیش بگذارند.

۹ این روزها همه به فکر رسانه اند. من دست کم سه گروه را می شناسم که در این مسیر تلاش می کنند. اطمینان دارم که دست کم سه چهار گروه دیگر هم هستند که با وجود منابع تازه مالی دولت های غربی بخصوص آمریکا فعال شده اند. آیا مناسب است که همه این تلاشها را یک کاسه کنیم؟ به نظر من اصلا مناسب نیست. رسانه ملی باید با پول ایرانیان ساخته شود. اینجا از رسانه هایی که با کمک دول غربی تاسیس می شوند جدا می شود. بعلاوه باید بتواند نمادی از منش تکثرگرای آینده رسانه ای ایران باشد. پس نباید در انحصار رسانه ای بکوشد. من به جای یک رسانه ملی به جبهه رسانه های ملی اعتقاد دارم. چیزی شبیه جبهه سیاسی. یعنی به جای اینکه ما همه احزاب را یکی کنیم احزاب مختلف را بپذیریم ولی آنها را جهت دهی کنیم. این هم ممکن است و هم مطلوب. اما برعکس اش نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست چون تا به حال هم نشده است. مطلوب نیست چون هیچ رسانه واحدی نمی تواند همه سلیقه ها را راضی کند و همه استعدادها را جذب کند. جامعه ایران دست کم به دو نوع رسانه نیاز دارد. تا دو گروه بزرگ از مردم را که در انتخابات رای به اصلاحات دادند نمایندگی کند. یعنی گروههایی که در چارچوب قانون اساسی فعلی و آرمان های آیت الله خمینی حرکت می کنند و گروههای که فارغ از این چارچوب به دنبال آزادی های مدنی حداکثری هستند و تا کنون خود را در چارچوبهای موجود نظام سیاسی تعریف کرده اند اما از این پس نیازی به آن نمی بینند. درعین حال خط اتصال هر دو گروه عدم خشونت هست و خواهد بود.

۱۰ به دلیل پراکندگی ایرانیان در جهان، نظام یک رسانه ملی مطلوب و موثر باید غیرمتمرکز باشد. این عدم تمرکز باید طوری مدیریت شود که این رسانه در عمل از همه توان جامعه ایرانی بهره برد و همه توان این جامعه را در خود انعکاس دهد. رسانه ملی هم ایرانیان داخل کشور را از هم باخبر می کند و تبریزی و خراسانی و اهوازی و شمالی را به هم پیوند می زند و هم ایرانیان خارج را از سیدنی تا ونکوور و از کالیفرنیا تا ایتالیا به هم می پیوندد. 

برای ادامه بحث از امین عنکبوت دعوت می کنم که سری میان سرها دارد و تحلیلی فکر می کند، از کلاغ سیاه دعوت می کنم که از منتقدان جدی زمانه بود و پیداست اهل رسانه است، از سانلی فائز دوست جوان فیزیکدان ام دعوت می کنم تا نگاه علمی اش را در طرح به کار زند و از مسیح علی نژاد که خود یک رسانه است. از دکتر محمدرضا نیکفر هم دعوت می کنم تا رساله ای در این باب از چشم تیزبین احتماعی فلسفی خود بنویسد که سخت به آن نیاز داریم. چون تعداد دعوت به پنج محدود است به همین اکتفا می کنم اما نام کسانی که می توانند و شایسته است بنویسند بسیار بیشتر است. همین سرمایه ای است برای ما که امروز می توانیم دهها نفر پیدا کنیم که در موضوعاتی عمومی بنویسند و نوشته هاشان آگاهی بخش باشد.

دوستانی که تا امروز نوشته اند:
فانوس آزاد: از یک رسانه‌ی ملی واقعی چه انتظاراتی دارید؟
عمو اروند: از یک رسانه‌ی ملی واقعی چه انتظاراتی دارید؟
پارسانوشت: از یک رسانه‌ی ملی واقعی چه انتظاراتی دارید؟
نیک‌آهنگ کوثر: بازی وبلاگی رسانه‌ای
بیلی و من: از یک رسانه‌ی ملی واقعی چه انتظاراتی دارید؟
محمد تاج دولتی: رسانه‌ی ملی چگونه رسانه‌ای است؟
صادق جم / بلاگ‌نوشت: یک رسانه‌ی واقعا ملی
سعید مهرپویا / سوی بیدار واژگان: از رسانه ملی تا رسانه همه گیر
مهدی عبدالله زاده/ پرواز در شب: دو مساله در باره رسانه ملی 
سانلی فائز/ خاک: از یک رسانه ملی واقعی جه انتظاری دارید؟

دوستان دیگری که نوشته اند و من با خبر شده ام: زن متولد ماکو

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن