عیسی مسیح یکی از شگفت انگیزترین شخصیت های تاریخ دین است. و این از همان شیوه بارگرفتن مریم و گفتگوی کودک اش در گاهواره در دفاع از مادر پیداست. در باره او نکته هایی هست که کمتر در اذهان عمومی حضور دارد. فکر می کنم جا دارد به برخی از آنها اشاره شود.
۱ زاده شدن مسیح از مادری باکره اگر در هیچ جای دیگر جهان نمونه نداشته باشد دست کم در ایران امری ناشناخته نیست. بر اساس اندیشه ایرانی منجیان از دختران باکره زاده می شوند. حتی در ایران امروز هنوز نام بسیاری از محل ها با دخت/دختر پیوند دارد که اشاره دور و دیگر-ناشناخت به آن اندیشه است. در خراسان “بیدخت” داریم که صورت نرم شده ای است از “بغدخت” یا دوشیزه-خدای (بغ+دختر). بر اساس باور زرتشتیان نطفه های پیامبر زرتشت در دریاچه هامون محفوظ است و هر هزاره دختری باکره وقتی به آبتنی به دریاچه می رود ازین نطفه بارمی گیرد و بی آنکه شویی داشته باشد منجی هزاره را می زاید.
اینکه منجی/ پیامبر باید با آب رابطه داشته باشد و فرستاده پدر آسمانی باشد در داستان پیامبران دیگر از جمله موسی دیده می شود و در اساطیر ایرانی هم نمونه دارد. در میان پیامبران بزرگ پیامبر اسلام خاکی ترین و غیراسطوره ای ترین داستان را دارد.
۲ مسیح از موعودهای ایرانیان بوده است. بر اساس انجیل متی: “چون عیسی در ایام هیرودیس در بیت لحم تولد یافت ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمدند گفتند کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم.” این مجوسان/ مغان همان سه شاهزاده ای هستند که در ادبیات دینی مسیحی از آنها به عنوان سه پادشاه یاد می شود. در حالی که هیرودیس برای نابودی مسیح می کوشید این شاهزادگان/ موبدان اشکانی با رصد ستاره او به جستجوی او برآمده او را یافته بودند. آنها در انتظار مسیح بوده اند. و بسیار طبیعی است که این شاهزادگان سالک را نماینده گروههای وسیعی از ایرانیان بدانیم: انتظار منجی مساله ای فردی یا محدود به یک جمع کوچک نیست.
۳ تاریخ تولد مسیح مانند همه پیامبران جهان – بجز پیامبر اسلام- ناروشن و نادقیق است. برخی روایات تاریخی کهن تولد او را همزمان با آغاز دولت اشکانی می دانند که با تاریخ پذیرفته مسیحی حدود سه قرن تفاوت دارد. در باره روز آن هم که اختلافات مسیحیان هنوز پابرجاست چنانکه ارامنه زادروز مسیح را در هفته اول ژانویه جشن می گیرند و نه در ۲۵ دسامبر. یک قرائت از اشاره قرآن به اینکه مریم در زمان زادن پیامبر در پای نخلی است و از آن رطب می خورد، می تواند تاییدی باشد بر اینکه زمان زادن عیسی در فصلی گرم بوده است. (گرچه امکان رطب دار شدن نخل خشکیده در زمان سرما هم منتفی نیست.)
باری، اگر ایرانیان اشکانی حتی در نیمه عمر دولت پارتی ( یعنی همان قرن اول میلادی با تقویم فعلی) به استقبال مسیح رفته باشند اقبال ایشان به مسیح ۳۰۰ سال پیش از رسمیت یافتن دین او در امپراتوری روم بوده است.
۴ رمز توجه ایرانیان به مسیح چه بود؟ و چرا ایرانیان با همه انتظاری که برای این منجی تازه داشتند و استقبالی که با شاهزادگان خود از تولد او کردند هیچگاه مسیحی نشدند؟
این یکی از پرسش های مهم در تاریخ دین های ایرانی است و به کوتاهی باید گفت که پاسخ در دین شگفت انگیز مهری در عهد اشکانی است. روابطی که میان مهر و مسیح در سنت ادبی و فکری ما برقرار شده است چنان در هم پیچیده و همه جانبه است که هنوز جوانب بسیاری از آن ناگفته و تحقیق-ناشده مانده است ( امری که برای تایید زیستن ما زیر سایه اندیشه و تحقیق غربیان مثال دیگری است).
دنیای پیش از مسیحیت در هر دو سوی ایرانی و رومی آن با مهر پیوند یافته بود. بعدها هم که مسیحیت برای حفظ تمایز سیاسی روم از ایران، به عنوان دین رسمی امپراتوری رومیان قبول شد مفاهیم و یادمان ها و تقویم فرهنگ پیشین را که عمیقا در جامعه نفوذ داشت در خود پذیرفت و ادامه داد. سرنوشت مسیحیت در روم مثل اسلام در ایران بود. آن یکی با اندیشه و ادب مهری درآمیخت و این یک با اندیشه و ادب زرتشتی.
۵ مسیح بزرگترین نماد معجزه است. درست است که موسی نیز معجزه های شگفت دارد اما مسیح خود معجزه است. او هم در زادن اش و هم در مرگ اش نمادی از شگفتی های تاریخ ادیان است. ادب و حکمت فارسی سرشار از چهره های این مسیح معجزه گر است.
اما در طول تاریخ غرب، مسیح مداوما چهره غربی تری پیدا کرده است نه تنها از نظر متافیزیک که حتی از نظر فیزیک چهره (کافی است تاریخ تمثال های مسیح در نقاشی غرب را نگاه کنیم). امروز این احتمالا تنها چهره مسیح و یقینا تنها چهره مسلط از مسیح است. اما آنچه کمتر شناخته-و-برجسته شده است چهره ایرانی مسیح است.