Search
Close this search box.

۲۰ ماه نهم سال ۸۵

برای ا.ف.الف متاسفم که کینه های شخصی و حقارت های ناشی از کهتری اش را اینگونه با داستانسرایی سراپا دروغ مثل لجن به طرف من پرتاب می کند. واقعا متاسفم که همین چند کلمه را هم می نویسم. برای همین چند کلمه هم یک سالی صبر کردم تا نامه ادعایی اش را منتشر کند تا وقتی دروغ اش را نشان می دهم زیرش نزند و نگوید اشتباه تایپی بوده است و این ماه نبوده و آن ماه بوده و ۲۰ نبوده و ۳۰ بوده.

آقا تو بی آبروترین دروغگویی هستی که می شناسم. اما در آن تاریخ که تو ادعا کرده ای من در تهران بوده ام نبوده ام و نامه ات هم یک تاریخ حدسی دارد. تو زمانی به اصرار می خواستی کیف کشی کنی و مخلص ام چاکرم می کردی و دروغهای شاخدار و رسوا تحویل من می دادی مثل قصه امیر آسمانی که وقتی درست می رسید به قصه خودکشی اش سخن را می پیچاندی که بله ظرف دو روز منتقل اش کردند به تهران. من این را می گذارم آنها که فریب شان دادی بگویند. ولی پسرجان وقتی می خواهی اسکناس جعل کنی هفت تومانی چاپ نکن چون همه می فهمند تفلبی است. فتوشاپ را هم کنار بگذار و راه های بهتری پیدا کن.

دروغگو جان تو حوالی آن تاریخ را از حرفهایی که با من زده ای یادت مانده ولی نمی دانی کی بود دقیقا. یک سال نتوانسته ای از آن شبکه اطلاعاتی که لاف اش را می زنی دربیاوری که من کی تهران بوده ام تا از این گاف های بچگانه ندهی.

من در تاریخی که تو ادعایش را می کنی و نامه وزارت ارشادش را رو می کنی و تاریخهای مراجعه مرا به ارشاد افشا می کنی در آمستردام بوده ام. برو یکبار دیگر اسنادت را بررسی کن و دربیاور که من بالاخره قبل از این تاریخ تهران بوده ام یا بعدش. دفعه بعد خواستی دروغ بگویی دروغ هفت تومنی نگو. هر وقت تاریخ سفر مرا پیدا کردی اول توضیح بده چطور نامه ارشاد تاریخ غلط دارد و با تاریخ سفر من همخوان نیست و بعد بیا ببینم ادعاهای بعدی ات چیست. نوشته ای که اسناد ادعایی ات را به کسانی در اینجا و آنجا در هلند داده ای. خدا کند راست بگویی. چون دست کم به آنها می شود نشان داد که من در امستردام بوده ام. دفتر من و فهرست ملاقاتهای آن روزهای من هست. خداکند مراجعه کنند تا جماعتی را از دست لجن پراکنی های تو نجات دهم تا دوباره فریب هو و جنجال تو را نخورند. 

خداوند شفایت دهد و گرنه در لجنی که به دیگران پرتاب می کنی دیر یا زود غرق خواهی شد. یادت باشد چاهکن همیشه ته چاه است.

————————————–

پس نوشت (یکشنبه ۲۶ اکتبر): این آقا دوباره در مطلبی که نوشته بر ادعای خودش پافشاری کرده است. باید به ایشان عرض کنم که وقتی می گویم در هلند بوده ام و دفتر من شاهد است به معنای آن است که ملاقاتهایی که من در آن تاریخ داشته ام روشن است و یعنی شاهد من دم ام نیست یک عده آدم اند که در آن تاریخ در آمستردام با هم دیدار داشته ایم و فعالیتهایی که تاریخ دارند و از اتفاق یکی اش هم به پارلمان اروپا بر می گردد و همه آنها مثل کارهای هر مدیر دیگری ثبت می شود. بدجوری به کاهدان زده است بعد می گوید حالا تاریخ را رها کنیم بگو جواب سوالهای من چیست! من می گویم برادر دروغگو اگر من نشان داده باشم که ادعای تو سندیت ندارد یعنی حرفهات هم ارزش جواب ندارد و من درآوردی است. من تو را قابل شکایت هم نمی دانم اما اگر لازم باشد و تنها راه بازداری سرکار از مزخرف گویی و قصه بافی و شایعه سر هم کردن باشد البته از آن فروگذار هم نخواهم کرد. یادآوری کنم که دادگاهی در آلمان محل اقامت این آقا این اواخر یک ایرانی را که مقیم آنجاست به جرم افترا و سندسازی به ۲۵۰ هزار یورو جریمه محکوم کرده است. بهتر است مراقب حرف های بی سندش باشد. دروغگویی را تا حد معینی می توان تحمل کرد. بهتر است کار را بر خودش سخت نکند. اینجا اروپا ست و من هم آدمی نیستم که از حقوق ام بی خبر باشم. بهتر است حد خودش را بداند و از تجاوز به حقوق افراد و تلاش برای بی حیثیت کردن دست بردارد. همین حالا هم یکی از دوستان سابق اش در تلاش برای تشکیل پرونده برای کلاهبرداری های او ست. هنوز فرصت دارد از تشکیل پرونده تازه ای جلوگیری کند. بهتر است از این شانس که به او می دهم استفاده کند. اگر هم ادعای خودش را مستند می داند بسیار علاقه مندم هر جا که خواست از گستاخی من (؟!) شکایت کند. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.  
 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن