وبلاگ: جهان “ما”های کوچک

چند روز پیش با دوست گرامی خانم دکتر احمدنیا در باره وبلاگ صحبت می‌کردم. می‌گفت که وبلاگ وقت زیادی از او می‌گیرد تا جایی که سایر کار‌هایش از جمله فعالیت‌های علمی تحت تأثیر قرار گرفته است.

گرچه وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی، وقتی را از او گرفته است که مثلاً می‌توانست برای نوشتن کتابی درسی در رشته تخصصی خود بگذارد ولی پشیمان نبود که حتی باید بگویم خشنود بود. با لحنی پرشور به تجربیات شخصی جالب و یکتایی اشاره می‌کرد که فقط در دنیای وبلاگ و اینترنت ممکن است. از فرصت‌های بی‌‌بدیلی که در جریان وبلاگ‌نویسی برایش پیش آمده و از افق‌های تازه‌ای که این رسانه گشوده سخن می‌گفت. شیفتگی بی‌حد خود را به دنیای وبلاگ و امکانات بی‌مانند پنهان نمی‌کرد و ابایی نداشت که خود را معتاد به اینترنت” بداند.

با این حال، نگران تنظیم وقت میان حضور در عرصه‌ی وبلاگستان و سایر مسئولیت‌‌هایش بود. در مواردی هم از نحوه‌ی برخورد یا طرز تلقی‌ی برخی همکاران دانشگاهیش متعجب و حتی شاکی بود که وبلاگ‌نویسی را کاری تفننی و بیشتر مناسب نوجوانان و جوانان می‌دانند و ارزش چندانی برای آن قائل نیستند.

در ملاقاتی که داشتیم، نظر مرا در باره وبلاگ پرسید. گمانم نگران بود که من هم مانند برخی دیگر، وبلاگ نویسی را مورد انتقاد قرار دهم. گرچه خودم وبلاگی ندارم اما روزانه بخشی از وبگردی خود را به خواندن وبلاگ‌ها اختصاص می‌دهم. برخی وبلاگ‌ها را روزانه می‌بینم مثلاً وبلاگ «زاویه دید»، «دات»، «سیبستان» و صد البته «از زندگی» و چند وبلاگ دیگر. برخی را نیز گاه‌گاهی می‌بینم. قرار شد نظرم را خلاصه بنویسم و ایشان هم لطف کنند در وبلاگ خود قرار دهند. البته مثل همیشه طولانی‌تر از حدی است که یک یادداشت وبلاگی باید باشد. (تذکری که همیشه دکتر کاشی وقتی یادداشت مرا در وبلاگش می‌گذارد، به من می‌دهد). با این حال، فقط به چند نکته اشاره می‌کنم و می‌دانم که دامنه بحث گسترده‌تر از آن است که در یادداشتی بگنجد.

وبلاگ به منزله یک رسانه جدید مباحث بسیاری را در باره ماهیت و کارکردهای خود برانگیخته است. تصور می‌کنم در باره نقش وبلاگ و میزان نفوذ آن برداشت‌های اغراق‌آمیزی از سوی موافق و مخالف ابراز می‌شود. کسانی تصور می‌کنند این رسانه می‌تواند افکار عمومی را جهت بدهد و برخی نیز برای کنترل و هدایت وبلاگ‌ها درصددند با دادن جایزه و تشویق، این نقش را از آن خود کنند.

به نظر من هر دو تلقی حاصل نشناختن سرشت این رسانه و اغراق کردن بر نقش آن در شکل‌دهی به افکار عمومی است. وبلاگ رسانه‌ای است که ویژگی مهم آن تکثیر ساده و بی‌شمار آن است. تعداد وبلاگ‌ها و تکثر و تنوع آن جهانی را ساخته است که نمی‌توان از یک یا چند ویژگی مشخص در باره آن سخن گفت. هر یک از وبلاگ‌ها جهانی کوچک و کم‌شمار از مخاطبان خود را ساخته و حداکثر تعدادی از آنها در خوشه‌هایی از وبلاگ‌ها تجمع یافته‌اند که شمار مخاطبان آن معمولا چند ده نفر است و در مورد کمتر وبلاگی است که این عدد از صد یا هزار افزون‌تر شود.

به دلیل این ویژگی، وبلاگ‌ها به ندرت قادرند موضوعی را تبدیل به امری عمومی نمایند و اگر گاه چنین پیش می‌آید (مثلاً در اعتراض به کاربرد واژه خلیج عربی به جای خلیج فارس) اغلب با گره خوردن به «ما»ی بزرگ‌تر و به مدد رسانه‌های فراگیر این توانایی را یافته‌اند. در حالی که تعداد وبلاگ‌ها به معنای میدان دادن به «ما»های بسیار کوچک است. به ندرت ممکن است جهان «ما»های کوچک بتوانند بر سر موضوعات به «ما»های بزرگ پیوند بخورند.

از جانبی دیگر، وبلاگ رسانه‌ای است که به هر کس موقعیت تولید فرهنگی می‌دهد. این موقعیت موجب حضور افرادی با هویت‌های متفاوت و برخاسته از پایگاه‌های گوناگون اجتماعی شده ‌است.

این تنوع امکان اعمال یک تعریف واحد بر وبلاگ‌ها و تهیه دستورالعمل برای آن را ناممکن می‌سازد. نه تنها از بیرون بلکه از درون خود وبلاگ‌ها نیز امکان ساختن وبلاگ معیار وجود ندارد. مثلاً گاهی در بین وبلاگ‌‌نویس‌ها از این بحث می‌شود که باید به این یا آن نحو نوشت. این تعاریف در عمل تحقق نمی‌یابند. چرا که کنش متقابل بین مخاطب و نویسنده وبلاگ است که بدان شکل می‌دهد. اگر وبلاگی به کم‌ یا بی‌اهمیت‌ترین موضوع می‌پردازد و حتی یک مخاطب می‌یابد، موجودیت واقعی‌اش به معنای آن است که شیوه‌ مورد استفاده‌اش شیوه وبلاگی است.

اساساً تکثر بی‌مانند جهان وبلاگی امکان ارائه تعریف معیار در باره وبلاگ را ناممکن می‌سازد. نمی‌توان قالبی را ساخت که همه این موجودیت‌های متفاوت را در برگیرد. وبلاگی که مثلا یک راننده تاکسی می‌نویسد با وبلاگ یک استاد دانشگاه، متفاوت است. همانطور که شیوه وبلاگ‌نویسی یک نوجوان مثلاً ۱۰ ساله با یک آدم ۵۰ ساله متفاوت است. وبلاگ‌ها می‌آیند، مدتی دوام دارند و حتی بعد از مدتی از میان می‌روند. جهان متغیر، نامتعین و سیال که از قالب‌های همسان‌ساز می‌گریزد.

اهمیت وبلاگ‌ها در این است که جهان متکثر ما را بازتاب می‌کنند. هیچ رسانه‌ای نیست که حتی افراد عادی بتوانند در مقام تولید کننده وارد آن شوند و جهان خود را گزارش کنند. از این منظر، وبلاگ به مثابه حافظه جمعی ما عمل می‌کند. در دو دهه گذشته زندگی‌ای سرشار از تغیی
ر را از سر گذرانده‌ایم که کمتر ثبت شده‌ است و متاسفانه با فاصله گرفتن زمانی، آن تجربیات به تدریج فراموش شده‌اند. اما در همین چند سالی که این رسانه شناخته شده است، تنوع تجربیات ثبت شده‌اند. امروزه وبلاگ‌نویس‌ها گزارشی از امور به ظاهر پیش پا افتاده از جهان خود به دست می‌دهند که با گذشت زمان و انباشت گزارش‌ها منبع ارزشمندی از داده‌های اجتماعی مهیا می‌شود. وبلاگ‌نویسی حتی اگر برای هیچ کس ارزشی نداشته باشد، برای جامعه‌شناسان و علاقمندان مطالعات فرهنگی منبع مهمی از داده‌های اجتماعی است.

وبلاگ‌نویسی رفته رفته به شیوه‌ای از زندگی تبدیل شده است. ذهن را به محیط اطراف حساس می‌کند. من در تجربه آشنایی با نویسندگان وبلاگ‌ها دیده‌ام که چگونه به محیط پیرامون و جزییات به ظاهر بی‌اهمیت به منزله سوژه نگاه می‌کنند. برای جامعه‌شناسان این نگاه می‌تواند جوانب نامکشوفی از زندگی اجتماعی را برملا نماید.

از سوی دیگر، رابطه اجتماعی ما محدود شده است. ما درون جهانی محدود رفت و آمد داریم، با گروه‌های اجتماعی معینی ارتباط داریم و حتی در شهری مثل تهران ممکن است تا سال‌ها گذرمان به برخی مناطق شهری نیافتد. رسانه‌ها به عنوان اصلی‌ترین منبع شناخت ما عمل می‌کنند و توجه داشته باشید که این رسانه‌ها را عملاً گروهی از خود ما با همین محدودیت‌ها تهیه می‌کنند. وبلاگ راهی است به جهان‌های دیگری که ما بدان راهی نداریم. ما از طریق وبلاگ‌ ارتباط خود را می‌گسترانیم.

چنین است که معتقدم وبلاگ‌ کمتر قادر است افکار عمومی فراگیر ایجاد کند و یا به کنش جمعی در عرصه سیاست دامن بزند ولی می‌تواند به نوعی از نگاه کردن و انباشت تجربیات اجتماعی و در مراحل بعدی به بازاندیشی اجتماعی کمک کند.
می‌دانم که همه ماجرای وبلاگ این نیست و این نوشته به دلیل اختصار ابهاماتی را دامن خواهد زد. امیدوارم بعداً فرصت بیشتری برای بحث پیش آید.

نوشته: محسن گودرزی
برگرفته از: وبلاگ شیرین احمدنیا 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن