رورتی فیلسوفی بیزار از پیچیده گویی
ریچارد رورتی، خردادماه سال ۱۳۸۴ سفری کوتاه به ایران آمد، در حالی که پیش از آن اثری از وی به فارسی نشر نیافته بود و آشنایی چندانی با اندیشههای وی وجود نداشت. محافل فرهنگی ایرانی که بیشتر انتظار برخورد با فیلسوفی “مدرن” و “اروپاییمآب” داشتند با کسی روبهرو شدند که با زبانی ساده و هیاتی فروتن از کاربرد اصطلاحات پیچیده فلسفی پرهیز دارد و اساسا به فلسفیدن به شیوه سنتی باور ندارد.
روزنامه شرق، در سیام خردادماه آن سال، در مقالهای نوشت “نتیجهگیری شخصی و تحلیلهای فردی آقای رورتی به چنان سادهاندیشی و یکسونگری تأسفباری دچار میشد که … این شبهه را پیش آورد که یا جناب رورتی … ایرانیها و سواد اجتماعی و فلسفی آنها را بسیار دستکم گرفته و بحثی مقدمانی را برایشان تدارک دیده یا سطح سواد و توقع ما آن قدر بالا رفته که در پایان جلسه مبهوت بمانیم و بگوییم این صحبتها چه دردی از حسرت انزوای فلسفی ما کم کرد.”
خشایار دیهیمی، یکی از مترجمان آثار فلسفی، در روزنامه وقایع اتفاقیه یادداشتی کوتاه در دفاع از رورتی نوشت، اما چندان به بهبود تصویر رورتی در میان اهالی فلسفه یاری نکرد.
تجربه مهمتر از نظریه
آنگونه که روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت، ریچارد رورتی در سخنرانی خود در ایران، تأکید کرد “تجربه تاریخی دموکراسی مهمتر از بنیانهای نظری و فلسفی آن است”.
همین مدعا کافی بود که ناخرسندی شمار بسیاری از استادان و شاگردان فلسفه در ایران را برانگیزد. مصطفا ملکیان، از شمار استادانی بود که بر خلاف رورتی بر ضرورت بحث فلسفی در مبانی دموکراسی استدلال کرد و انتشار کتاب “اولویت دموکراسی بر فلسفه” نیز از پس قانع کردن وی برنیامد.
در ایران، به ویژه در دو دهه پس از انقلاب، استادان فلسفه و نظریهپردازان مباحث اجتماعی و سیاسی کوشیدند راز ناکامی جامعه ایرانی را در مبانی نظری ذهنیت ایرانی بکاوند و شرط دستیابی به جامعهای دموکراتیک را نقد دموکراتیک سنت و تکوین مبانی فلسفی دموکراسی در ایران بدانند.
جواد طباطبایی، یکی از این اندیشمندان است که در سالهای اخیر، نوشتههای او با اقبال فراوان خوانندگان روبهرو شده است. وی خروج از آنچه “موقعیت انحطاط” مینامد را بدون دریافت “منطق اندیشه” و در پی آن “تاریخنگاری مفاهیم بنیادی فلسفه و سیاست در تاریخ ایران” ممکن نمیداند و بیآنکه عوامل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در تحول جامعه انکار کند، به منظومه معرفتی و “اندیشه” در تحول، رکود، گسست و تداوم اجتماعی و تاریخی وزنی بسیار میبخشد.
مدعای خلاف عادت رورتی
در هشت سال دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی که به دوران اصلاحات شهره یافت، مباحث و مناقشات نظری در مطبوعات رونقی کمسابقه پیداکرد و گویا هر گونه دگرگونی اجتماعی در گرو روشننگری نظری و مفهومی دانسته میشد.
در سالهای پس از انقلاب، برای نخستین بار در روزنامههای ایران صفحاتی در روزنامهها با عنوان “اندیشه” گشوده شد که تلاش میکرد گرههای معرفتی پشت هر معضل اجتماعی و سیاسی را تبیین کند. به سخن دیگر، فیلسوفان تا اندازهای راهنمایان جامعه به مرحلهای دموکراتیک – یا دستکم دورانی آرمانی – ارزیابی شدند.
در چنین شرایطی ادعای رورتی که “تجربه تاریخی دموکراسی مهمتر از بنیانهای نظری و فلسفی آن است” توهین به همه این مجاهدتهای فکری قلمداد شد. با این همه، بیشتر اهالی فلسفه ترجیح دادند از ماجرای سفر رورتی و نیز شخصیت فلسفی وی بگذرند و وارد جدال با آرای وی نشدند؛ همچنانکه یک مقاله فلسفی در نقد آرای رورتی نوشته نشد.
به این ترتیب برای خواننده عادی، جهانِ فلسفی ریچارد رورتی، تقریبا ناشناخته ماند و این مدعای “خلاف عادت” راهی به اذهان نگشود.
*از مقاله بسیار خواندنی مهدی خلجی، آمریکایی دیدن جهان؛
این هم متن سخنرانی روروتی در ایران که گویا مقبول پیچیده گویان ایرانی نیفتاد: فلسفه و دموکراسی (از طریق لینک خود مهدی به آن در کتابچه).
و اگر از روی کنجکاوی می خواهید بپرسید که من پراگماتیست هستم، باید بگویم من دوستدار خرد روشن ام و مثل رورتی بیزار از پیچیده
گویی! کار مهم رورتی جرات اندیشیدن است و سوزاندن همه اشیاء بیهده در اجاق جسارت به هدف آموختن برای زندگی کردن. فلسفه برای فلسفه کار او نیست. من این را ستایش می کنم. دیگر اینکه فکر می کنم مردم ما – مرادم طبقه متوسط و نیز نوکیسه ها ست- عموما ژاپنی می خرند، مثل آمریکایی ها زندگی می کنند یا زندگی آمریکایی را می پسندند، اما فرانسوی و گاه آلمانی فکر – یا تظاهر- می کنند! به نظرم بهتر است کمی هم فلسفه آمریکایی را بیاموزند – آموختن از ژاپنی ها که به جایی نرسید! ضرر نخواهند کرد.