مناظره در باره مناظره

در حیاط خلوت مکتب مجازی فیس بوک – که خدایش آبادتر گرداناد – بحثی داشتیم با دوستان از راه دور. یعنی دوستان در روشنگری مناظره های تلویزیونی که سوال من بود به مناظره پرداخته اند. و چه بهتر از این! خاصیت اصلی این رسانه های اخوانی و خودمانی همانا ترویج گفتگو ست. بحث را اینجا ادامه می دهم و از نظرات دوستان بهره می برم و حاشیه هایی بر آنها می افزایم. 

پرسش من این بود که: خب حالا هدف از باز کردن صحنه تلویزیون به روی مخالفان و منتقدان چیست؟ این سیاست هاشمی است؟ بردن احمدی نژاد زیر ضرب است برای نجات خامنه ای؟ تکرار اشتباه شاه در باز کردن فضای مجلس است و پخش نطق های آتشین آنها از تلویزیون؟ آرام کردن فضا برای گذار بی دردسر از ۲۲ بهمن است؟ سیگنالهای فریبنده کجا را هدف گرفته؟

نوشته بودم فریبنده و بر آن تکیه و تاکید دارم. مرا هیچ اعتقادی به صحت عمل این جماعت نیست. هر چه می کنند از روی فریب است تا سر ریسمان قدرت دست خودشان بماند.

داریوش محمدپور ملکوت نوشت: مهدی جان برای پاسخ به این پرسش ها باید یک بخش فرضیات را بازنگری کرد: من فکر می کنم دستگاه حکومتی و هواداران افراطی اش در مخالفت با سبزها یکدست و یکپارچه نیستند. هماهنگی تام و تمام هم با هم ندارند. در نتیجه حتی همان روزهایی که رو به فردا پخش می شود، علی محمدی هم ترور می شود. این نشانه های متناقض حاکی از تعدد کانون های تصمیم گیری است. وقتی یک روز رهبر نسبت به خودسری هشدار می دهد و باز هم خودسری ادامه پیدا می کند، حتی اگر هم این را دال بر خدعه بگیریم، باز هم نشانه ی تعدد کانون هاست.

من با سخن داریوش تا حدودی موافق می توانم بود. یعنی تا این حد که این دید در جای خود می تواند واقعیتی را بازنمایی کند. اما با این سناریو چطورید که یکی بکشد و یکی مناظره کند و یکی هم بیاید و تهدید کند؟ کشتن اش که ترور است و هنوز سایه اش روی سر همه هست و ظاهرا همه حدس می زنند و بعضی هم خبر دارند (!) که عملیات به همین یکی ختم نمی شود. مناظره اش هم همین و تهدید هم مثلا باز رئیس پلیس نظام مقدس الدرم بلدرم کرده و بچه ترسانده است که همه چی تان زیر نظر است. من این را بیشتر به حال و روز نظام نزدیک می بینم

 محمد تاج دولتی تورنتویی نوشت: باز کردن صحنه تلویزیون به هر یک از دلایل اشاره شده و یا دلایل دیگر هم باشد به نظرم آنقدر اهمیت ندارد که بحران کنونی جامعه و تب و تاب حاکمیت از طریق فراگیرترین رسانه کشور به دورافتاده ترین نقاط ایران و همه قشرهای جامعه انتقال می یابد و این بزرگترین موفقیت جنبش(به رغم همه هزینه های تا کنون و بعدی) است. پل های غیر قابل باز گشت در کنترل افکار یکی یکی پشت سر گذاشته می شود.

نکته
 ای که محمد آقا می گوید نکته دقیقی است. حتما می توان به تاثیرات این مناظره ها فکر کرد که دامنه بحث ها و انتقادها را دارد می برد به خانه های کسانی که به این روشنی از آن چیزی نشنیده بودند. اما باید در مقابل فکر کرد به اینکه به خاطر همین تاثیر مدیران تلویزیون و مشاوران امنیتی آنها بیکار نخواهند نشست و هر چه در توان دارند به کار می گیرند تا مناظره ها در چارچوب مورد نظر آنها عمل کند. هدف آنها میدان دادن به من و شما نیست. پیامی که این مناظره ها دارد پیام آشتی نیست پیام برتری جویی است که به زبان دیگری تنظیم شده است. هدف آنها این است که اولا جنبشی ها را به نوعی وادار به تمکین در مقابل گفتار نظام مقدس کنند  چنانکه مرتب از آنها می خواهند موضع خود را در باره ۹ دی روشن کنند و ثانیا می خواهند رهبران اصلی و متفکران اصلی جنبش را دور بزنند. خواهیم دید که آیا تلویزیون حاضر می شود فرصتهایی را در اختیار کروبی و موسوی و خاتمی بگذارد یا از هاشمی دعوت کند یا نه. وقتی قریب به اتفاق اندیشوران و روزنامه نگاران سبز و اصلاح طلب در زندان اند چطور می توان به مناظره به معنای دعوت به آشتی ملی باور کرد؟ تلویزیون نظام مقدس پایه اش بر بیگانه سازی بخش بزرگی از مردم و اخراج آنها از نظام است. می داند که مخاطب سنتی اش به جای اینکه به حرف اطاعت و کواکبیان و مطهری گوش کند به حرف شریعتمداری و زاکانی و جلیلی گوش خواهد کرد. ما از کشوری حرف می زنیم که دو ملت بیگانه از هم تولید کرده است. این بیگانگی با مناظره به یگانگی تبدیل نمی شود. کافی است که به آنچه پس از مناظره های دوره انتخابات در میان هواداران اتفاق می افتاد توجه کنیم.

 میر مجتبا قاجار موسوی نوشت: آرام کردن فضا/ این حرکتشان مثل این می ماند که آشپز برای ترس از ترکیدن زودپز سوپاپ را کمی رها می کند تا بخار هایی که ممکن است خطرناک باشند و زودپز را در خطر انفجار قرار دهد آزاد کند. فکر می کنند فضا را می شود با این کار آرام کرد. اما با این کار آنها که قضیه مشایی و نوح/ قطار شیراز/پخش پول درشب انتخابات/و دیگر موارد مطرح شده (در مناظره ها) را نمی دانستند حالا فهمیدند. هستند افرادی که ماهواره و اینترنت ندارند اما میانه رو یا دلشان کمی با سبز هاست. آینده از آن ماست.

 بحث سوپاپ اطمینان حتما درست است اما دید کافی نمی دهد. یعنی سوپاپ را نظام داده و در جهت منافع خودش از آن بهره برداری می کند نه جنبش. اینکه تصور کنیم باز شدن سوپاپ به خودی خود به سود ما ست تصور نادرستی است. نظام می خواهد از یک بحران بسلامت عبور کند. هدف اش باز کردن ساختار سیاسی نیست بلکه کم کردن هیجانات است. جامعه ایرانی در وضعی نیست که با سوپاپ مناظره مساله اش حل شود. اما طرف مقابل می تواند با استفاده از این حربه ها در رسیدن جامعه به خواسته های خود تاخیر و تردید ایجاد کند. فراموش نکنیم که مساله اصلی ما انتخابات آزاد است و آزادی زندانیان است و آزادی اجتماعات و رسانه ها. اگر رسانه ها آزاد باشند ما نیازی به تلویزیون نداریم که برای مان مناظره بگذارد. در غیاب آزادی های چهارگانه ای که در بیانیه موسوی آمده است هر سناریوی دیگری صرفا سناریوی خروج از بحران بر اساس منافع نظام مقدس است و نه مردم سبز.

 گلی انگار جواب نانوشته مرا دانسته باشد نوشت: من نمی دونم چرا بعضی ها با کلماتی مثل سوپاپ و سازش و .. اینا انقدر بدن؟ نکنه انفجار دوست دارن؟؟ مگه ما دنبال چی هستیم؟ ما دنبال همون نهر های کوچیکی هستیم که تو بیانیه هفده پیشنهاد شده که فضای گل آلود رو درست کنه.. ما می خوایم زندانی های سیاسیمون فراموش نشن.. و دیشب سه بار اسم بهزاد نبوی در صدا و سیمای هفتاد میلیونی برده شد.. ما به دنبال تعداد زیادی از این سوپاپ ها هستیم قبل از اینکه همه با هم منفجر بشیم.

خب 
توجه کن که انفجار ما با مناظره کنترل نمی شود. بردن نام بهزاد نبوی اصلا مهم نیست تا وقتی خود او در زندان است. ما فراموش نشدن زندانیان را نمی خواهیم. آزادی آنها را می خواهیم. آن کسی که دارد مردم را به حد انفجار می رساند نمی تواند مشکل عظیمی را که درست کرده با مناظره حل و فصل کند. مناظره باید با اقدامات عملی همراه باشد. باید چنانکه گفتم پیام آشتی داشته باشد نه برتری جویی. تا وقتی مناظره همان دستکش مخملین است روی دست آهنین که آقای خامنه ای گفت سودی نخواهد داشت و جلوی انفجاری را نخواهد گرفت.

مهشای پاریسی نوشت: من فکر می کنم باید در کنار این پرسش ها از این هم پرسید که چرا در این هفت ماه و پس از خطبه ی جمعه ای که بر تداوم مناظره ها با اصلاح مشی و شیوه ی مناظره تأکید می کرد، هفت ماه صدا و سیما یک طرفه بر طبل دعوا کوبید و چنان نکرد؟ برای برخی پاسخ در دوچهرگی بیان و عمل رهبر نهفته است و زمان خریدن ها برای در آوردن چشم فتنه و حذف خواص بی بصیرت -که نشد-؛ برای برخی دیگر مقاومت تندروهایی که سکان سیاست گذاری را در پخش و گروه سیاسی و واحد مرکزی خبر در دست دارند و مصلحت سنج سیاسی و امنیتی نظام اند و فعال ما یشاء؛ برای ولائیان هم این خود سندی بر مظلومیت آقاست و این که کسی خط آقا را در درون نظام هم نمی خواند و آقا مظلوم است و الخ (قربان چنین ولایتی) به هرحال، گمان می کنم که این بازگشت اعتدال و شکست افراطیونی است که خط حذف و ترور را دنبال می کردند. می ماند حضراتی چون علم الهدی و حسینیان که در این بازی احساس می کنند که مهره ی سوخته اند و باید از آن ها دل جویی شود. استعفای حسینیان هم بفرموده و پس از دیدار  (با رهبر) طرح نمی شود تا ایشان با قوت به وظیفه عمل کنند؛ البته برخی هم قربانی می شوند مثل آن سعید دیگر. در یک کلام، تئوری بسیج کردن مردم در برابر مردم به بن بست رسیده وگرنه حضرات به این آسانی دست از خیابان ها بر نمی داشتند. این که این روند تا کی ادامه پیدا می کند و آیا همان می شود که تئوری توقعات فزاینده ی دو توکوی(ل) باید نگران بود و نگران.

 مهشا ادامه می دهد که: یک نکته هم گمان می کنم که مهم باشد و آن حساسیت دانشگاه هاست. نظام مشکل خود با دانشگاه را بیشتر و شکاف نظام و دانشگاه را ژرف تر کرد. این فراتر از مسأله ی این یا آن دولت است. با طرح مسأله ی جایگاه علوم انسانی و اسلامی کردن آن ها و الخ مشکل به رویارویی نظام با دانشگاه شیفت کرده و این یا آن دولت تفاوتی ندارد. سی سال است حکومت دانشگاه تهران – دانشگاه مادر و نماد دانشگاه در ایران – را برای برگزاری نماز جمعه اشغال کرده و حتی با تجهیز مصلا حاضر نیست آن را ترک کند. جنازه ی همه از دانشگاه تهران تشییع می شود، الا استاد دانشگاه تهران. گمان می کنم که حاکمیت در این رویارویی به عوام نیاز دارد تا حساب خواص و نخبگان را به ویژه در دانشگاه برسد. این یعنی از حسابرسی همزمان در حوزه های مختلف ناتوان است و بر عوام تکیه می کند تا نخبگان را بر سر جای شان بنشاند.

 
من با حرفهای مهشا موافق ام. فقط نقطه اختلاف ما همان است که در بحث با داریوش هم گفتم. تندرو و کندرو دو سوی یک سکه نظام اند. رهبری که از حسینیان دلجویی کند و نماینده اش شریعتمداری باشد و دادستان اش مرتضوی و غیره و غیره حلقه اصلی اش را نشان داده. باقی ش بازی سیاسی است. 

آشپزباشی فرانسوی هم نوشت: در چرایی قضیه نظر داریوش محمد پور تا حدود زیادی محتمل است. اما باید منتطر نشانه های دیگری در آینده بود تا بتوان به حقیقت قضیه نزدیک تر شد. راستی دقت کردید در نوشته های اخیر بعضی وبلاگ ها و سایت های به قول معروف "آن طرفی!"، زاویه ی "هاله ی نور" با افق تنگ تر شده!!! من که اینطور حس می کنم. البته برای قضاوت خیلی زود است اما در سیاست، بخصوص سیاست در ممالک محروسه (که عین دیانت شان است!) همه چیز محتمل است و هیچ چیز ناممکن نیست.گذشته از این باید فرجام کار مرتضوی را هم دید که عملاً به کجا ختم خواهد شد. طبق معمول ماستمالی، و یا اینکه به هدف نجات کشتی… (!؟) من جای انها بودم مرتضوی را در آب نمی انداختم (البته اگر در بعضی محافل چنین طرز فکری وجود داشته باشد و یا بتدریج به وجود بیاید!) . اگر اینطور بشود دیگر کمتر ملوانی فرمان خواهد برد!! و بسیاری از مهره ها این بار جداً به فکر آتیه شان خواهند افتاد و هر کدام پنهان و آشکار، تخته ای از کشتی که پیشاپیش از چند جا سوراخ شده خواهد کند برای روز مبادا…و در آن موقع پیش بینی سرنوشت کشتی در این دریای متلاطم خیلی سخت نخواهد بود! موجهای بلندی پس از حذف یارانه ها در پیش است…شاید سالی دیگر، اما بهرحال موجهای بلندی در پیش است.

اشاره
 به مرتضوی اشاره خوبی است. این همان کارهایی است که باید در کنار مناظره عملی شود تا بتوان به مناظره ها باور کرد. نظر شخص من این است که به مناظره ها دل نبندید. به اقدامات عملی مردم پسندانه و خداپسندانه هم.   

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن