Day: مهر ۱۵, ۱۳۸۷

ف ص ل حضور

شاه شیرین، هوا روشن و روشنتر می شود و من خواب ام نمی برد. باور می کنی دو سه ساعت از این شانه به آن شانه شدم و نتوانستم خودم را بخوابانم. فکر کردم بهتر است از این صبح روشن به خلاف عادت برخیزم و استفاده کنم. من با شب ها رفیق ام اما صبح هم حالی دارد. آن صبح روشن