در باره بازی رد صلاحیت ها و وضع تحقیر کننده ای که برای معین پیش آمده بهتر است منتظر شویم تا دو طرف بازی آخرین برگهای خود را رو کنند. اما تا اینجا روشن است که سیاست فرسایشی هشت ساله علیه اصلاح طلبان ادامه یافته است و اصلاح طلبان با حفظ شرایط موجود راهی برای گریز ندارند و تا در بر همین پاشنه می چرخد مدام بازی خواهند خورد. راه برون رفت جای دیگر است.
وضعیت مشابهی را هاشمی رفسنجانی دارد. مشابه از این نظر که مشکل هر دو گروه معینیان و رفسنجانیان تزلزل خاستگاه اجتماعی است. از یک نظر باید گفت این هر دو بدرجات مطرودان حاکمیت راست انقلابی اند. به این معنا که انقلابیون مذهبی در طول سالهای پس از انقلاب بتدریج با حذف و سرکوب و خارج کردن گروههایی که غیر خودی تلقی می شدند سرانجام به استقرار در خاستگاهی رسیدند که از آن برآمده بودند یعنی طبقات سنتگرای مذهبی شهرستانی و حاشیه شهرها و بازار و روستاها. موضعی که محافظه کاران از آن نمایندگی می کنند همین است و از طریق دفع مداوم طبقات دیگر جامعه ایرانی صورت بندی نهایی پیدا کرده است (دلایل در قدرت ماندن این موضع در طول عمر انقلاب جداگانه قابل تحلیل است) و سپس گریبان قبلا-خودی ها را هم گرفته است؛ چون تشبه به طبقات رانده شده پیدا کرده اند.
یک نگاه به میلیونها مهاجر ایرانی نشان می دهد که آنها که رانده نظام محافظه کار (یا انقلابی که بتدریج معلوم شد باطنا محافظه کار است) بودند چه کسانی بوده اند. در داخل هم وضع همین است. آنها که نتوانسته اند مهاجرت کنند در داخل به وضعیت تبعیدی دچار شده اند: از دانشگاه و نهادهای دولتی و مقامات و مدیریت ها و بورس ها و موافقت اصولی ها و تاسیس نشریه و روزنامه پایدار و داشتن امکانات در خور محروم شده اند. گزینش ها یک کار مهم شان غربال کردن اقشار اجتماعی بوده است تا تنها کسانی از امکانات دولت متکی به نفت بهره ببرند که به استقرار اجتماعی آن کمک برسانند. به این ترتیب جامعه ایران دچار شکاف عمیقی شده است که خود را در صورت بحران ها و تنش های گوناگون نشان می دهد.
در وضع فعلی زمزمه هایی شنیده می شود که گویا قرار است تغییراتی در سیاست ها داده شود. مثلا بر خلاف رویه دهه قبل که کشور بر اساس وحدت جناحی اداره می شد و هر گونه اختلافی انکار می شد ظاهرا حفظ دو جناح و آشکار کردن اختلاف دیگر مانعی ندارد. نظام قرار است به دو بال مجهز شود تا پرواز کند. گویا درخواست تایید صلاحیت معین هم باید ناظر به همین اندیشه دو جناح/ دو بال باشد. اما آیا این علامت تغییری واقعی می تواند بود؟
تغییر در سیاست دستوری نیست. با توصیه و قربان صدقه رفتن و تعارف و مثلا حکم حکومتی هم ممکن نمی شود ( این را راستهایی مثل اعضای شورای نگهبان بهتر از همه می فهمند). حتی کمی تا قسمتی لیبرالیسم اجتماعی هم به معنای تغییر نیست. تغییر همانطور که احمد زیدآبادی در مقاله درخشان خود در نقد رفسنجانی آورده است “مستلزم تغییر در پایگاه اجتماعی حکومت است”. پایگاه اجتماعی همان چیزی است که رفسنجانی از آن برخوردار نیست و معین هم. روشن است که کسان قابل اعتماد حکومت را نیز نمی توان به نمایندگی از اقشار اجتماعی “گماشت”.
وانگهی تغییر در پایگاه اجتماعی حکومت چگونه ممکن می شود وقتی این حکومت در تمام عمر خود برای بازداری اقشار وسیع شهرنشین از ورود به عرصه مدیریت های کلان کوشیده و برنامه ریزی کرده است؟ شکست رفسنجانی در دور دوم ریاست جمهوری اش (که شرح آن را زیدآبادی آورده) و بحران سازی های وسیع اطلاعاتی و امنیتی و قضایی برای خاتمی و هوادارانش در دور اول و حتی دور دوم ریاست جمهوری او (که همه شاهد بوده ایم) به این معناست که مدیران اصلی نظام جمهوری اسلامی اصولا از ورود مدیران جدید و ناشناخته یا مدیرانی با پشتوانه های اجتماعی- جدا- از- رهبران فعلی یا مدیرانی با گرایش به سمت رقبای اجتماعی محافظه کاران، هراسان اند.
تایید معین به شکلی که می بینیم نه به رای آوردن او منجر می شود و نه راه باز کردن برای اقشار رانده شده از سیاست است. به ضرورت انجام می گیرد تا بازی بسیار سرد و یکجانبه جلوه نکند یا به بحران های دیگری نینجامد. اما پیشتر هم نوشته بودم که گره اصلی انتخابات در ایران و بحران بی تفاوتی به انتخابات و سردی آن ناشی از بازی ندادن شماری از مهمترین اقشار پرتکاپوی جامعه ایران است. آمدن معین یا نیامدن او، آمدن رفسنجانی یا نیامدن او چیز زیادی را تغییر نمی دهد مگر آنکه نظام جمهوری اسلامی پشتوانه های تازه اجتماعی پیدا کند؛ یعنی راه را به معنای واقعی برای ورود اقشاری به صحنه سیاست و مدیریت باز کند که سالها پشت سد مانع تراشی ها و سرکوب ها و بهانه گیری ها مانده اند و چاره ای جز مهاجرت یا انزوا و عصیان های نهان و آشکار و یا خود-ویرانگری نیافته اند.
معین یا رفسنجانی ممکن است دیگر نماینده اقشار محافظه کار مذهبی نباشند اما هیچکدام نماینده واقعی اقشار رانده شده از حاکمیت و مدیریت هم نیستند. پس نمی توان انتظار داشت که با استقبال گرمی از سوی این اقشار روبرو شوند یا با به روی کار آمدن هر یک از آنها گره اصلی در مدیریت سیاسی ایران گشوده شود.